سنگ جادو، سنگ فلاسفه، حجر الفلاسفه، سنگ حکما، یا حَجرٌ ََلیسَ یحجر، جسمی بودهاست که بهوسیله آن اجسام کمارزش را به اجسام پرارزش تبدیل میک...
سنگ عقاب. به عربی حجرالباز ( ,eagle-stone, aquiline, or aquilaeus, Aetite, Pierre d' aigle) نوعی سنگال لیمونیتی است که اعلب تو خالی و حفره ...
سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
سنگ دوله . [ س َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گردباد باشد و آن بادی است که خاک را بشکل مخروطی بر هوا برد و به عربی اعصار گویند. و با واو م...
سنگ خاژ. [ س َ گ ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که چرک پا بدان بزدایند و خاژ چرک بدن را گویند. (آنندراج ) : ز آرزوی پای بوس شهری...
سنگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) بیرحمی . سخت جانی . (غیاث اللغات ).
سنگ تراش . [ س َ ت َ] (نف مرکب ) تراشنده ٔ سنگ . حجار. که سنگ میتراشد.
سنگ باد. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی سنگ که با آب سایند و برای فرونشانیدن اورام بر موضع مالند. (یادداشت مؤلف ).
سنگ آمیز. [ س َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته شده با سنگ . سنگلاخ : و شرابی که از انگور کوهپایه کنند یا از انگور زمین سنگ آمیز کنند. قوی تر ...
سنگ اشکن . [ س َ اِ ک َ ] (اِ مرکب ) نام غله ای است . || نام نوعی از خرما باشد. که آنرا سنگ اشکنک خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (جهان...
سنگ آسیا. [ س َ ] (اِ مرکب ) دو تخته سنگ گرد که در میان آنها چیزها را بسایند و آرد کنند. (ناظم الاطباء). آسیاسنگ . حجرالرحی . رحا. لافظ...
سنگ آزما. [ س َ ] (نف مرکب ) آزماینده ٔ سنگ . امتحان کننده ٔ سنگ . || کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد...
سنگ آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کنجکاه بخش سنجیده ٔ شهرستان هروآباد. دارای 644 تن سکنه . آب آن از خاتون بلاغ . شغل اها...
سنگ آتش . [ س َ گ ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالنار.اگر زنی دشوار زاید بر ران او بندند زاییدن بر او آسان گردد. (برهان ). سنگی ...
رباط سنگ . [ رُ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 290 تن .آب ده از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و ...
زمین سنگ . [ زَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است و 338 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
تخته سنگ . [ ت َ ت ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیضا در بخش اردکان شهرستان شیراز است که در هفتادویک هزارگزی جنوب خاوری اردکان و د...
پاده سنگ . [ دَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) کلوخ کوب . تُخماق : مرا مقابل خصمان خویشتن بینی چو پاده سنگ بر سنگ و تل به پیش مغاک .سوزنی .
بالا سنگ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر که در 5 هزارگزی شمال کلیبر و 5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر...
حلقه سنگ . [ ح َق َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
خاره سنگ . [ رَ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ خاره . سنگی که از جنس خاره باشد. صخره . صخره ٔ صّماء : تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده...
چلمه سنگ . [ چ ُ م ِ س َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قلعه ای است در تربت سرجام ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 259). و در فرهنگ ...
دانگ سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) دانگ وزنی است و یا یک ششم واحد وزنی است ، و دانگ سنگ ظاهراً یعنی سنگی و وزنه ای که دارای وزن دانگ ...