نتایج جستجو

۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
دندان نما. [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) دندان نمای . که دندان نماید. که دندان نشان دهد. || بسیار نمایان و آشکار، چون : بخیه ٔد...
دندان گرد. [ دَ گ ِ ] (ص مرکب ) گرانگاز. گران فروش . گران فروش که هیچگاه حط نکند. (یادداشت مؤلف ).- دندان گرد بودن ؛ بر متاع و کالا...
دندان مال . [ دَ ] (اِمرکب ) مسواک . (منتهی الارب ). دندان شویه . دندان آپریز.دندان سای . مسواک . (یادداشت مؤلف ): سواک ؛ چوب دندان مال ...
سگ دندان . [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) دندان نیش را گویند که هریک از سباع و بهایم را باشد و آن را به عربی ناب گویند. (آنندراج ) (انجمن ...
سیم دندان . [ دَ ] (ص مرکب ) دندان سفید. (انجمن آرا). دارای دندان سپید. که دندان او چون سیم سپید بود : سزدکه بگسلم از یار سیم دندان...
گرد دندان . [ گ َ دِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی که مخصوص دندان است . گردی که برای شستن و یا درمان دندانها به کار رود.
دندان کرو. [ دَ ک َرْوْ ] (ص مرکب ) آنکه دندان کاواک و پوسیده دارد. (یادداشت مؤلف ) : سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْعسزد که او...
دندان کشه . [ دَ ک َ / ک ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) لغت بسیار معمول و متداولیست در قزوین ، و آن سی وسه دانه گندم پخته است به نخ کشی...
دندان شوی . [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان شو. سواک . مسواک . دندان زدای . دندان سای . دندان شویه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسواک و دندان آپر...
دندان فکن . [ دَ ف َ / ف ِ ک َ ] (نف مرکب ) قسمی از ماهی که گوشت آن بغایت لذیذ و لطیف باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : ماهیش دندان فکن گ...
دندان کاو. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال .(از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از بحر الجواهر)(از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دن...
موش دندان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) که دندانی چون دندان موش دارد. آن که دندانش چون دندان موش تیز است . (یادداشت مؤلف ) : ای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ماهی دندان . [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان قسمی از ماهی که از آن قبضه ٔ کارد و شمشیر سازند. (ناظم الاطباء).
دندان کاوی . [ دَ ] (حامص مرکب ) خلال کردن . با خلال بسودن و زدودن دندان . (یادداشت مؤلف ).
دندان قرچه . [ دَ ق ِ رِچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دندان غرچه . ساییدن دندانها با صدای چندش آور به یکدیگر (بیشتر در خواب و گاه در بیدار...
دندان شویه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) دندان شوی . دندان سای . دندان زدای . مسواک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود.
دندان کنان .[ دَ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کندن دندان . دندان کننده . در حال برکندن دندان . (از یادداشت مؤلف ). || کنایه از...
دندان کنان . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت بیان حالت از دندان کردن . رجوع به دندان کردن شود. || ظاهراً در شواهد زیر دندان ...
زنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل ...
دندان گراز. [ دَ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه دندانهای بلند دارد. که دندانهای بلند و دراز دارد چون یشک گراز. بزرگ و ستبر دندان . انیب . (یادد...
دندان گردی . [ دَ گ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دندان گرد. گران گازی . گران فروشی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گران فروشی و دندان گرد ...
دندان بریج . [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) آواز دندان که در خواب یا در بیداری از روی غضب بهم سایند. (لغت محلی شوشتر). دندان غرچه . رجوع به ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »