نتایج جستجو

۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
رموک . [ رَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، رمنده . رم کننده . آنکه بسیار رم کند. آنکه خوی او رمیدن باشد.
رموک . [ رُ ] (اِ) مسکن . (ناظم الاطباء).
رموک . [ رُ ] (ع مص ) ایستادن به جای . (تاج المصادر بیهقی ). آرام کردن به جای . (از منتهی الارب ). اقامت کردن در جایی . (از اقرب ...
چشمه رموک . [ چ َ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات ، بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 18 هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع ا...