نتایج جستجو

۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عافیت سوز. {یَ}. (ا. مرکب؛ ص. مرکب). مخل صحت و سلامت و تندرستی. مهلک، کشنده و ویرانگر. /////////////////////////////////////////////////////...
فتیله سوز. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شمعدان . (آنندراج ).
هاروت سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ هاروت : بابل من گنجه ٔ هاروت سوززهره ٔ من خاطر انجم فروز.نظامی (مخزن الاسرار).
سوز و گداز. [ زُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) سوزنده و گدازنده . (ناظم الاطباء). || سوختن و گداختن . التهاب و سوزش . رنج و عذاب ...
سوز و بریز. [ زُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) در تداول عوام ، شکایتی با ناله وگفتارهای دلسوز. با ادب و آهسته پیوسته بر مصیبتی گ...
خویشتن سوز. [ خوی / خی ت َ ] (نف مرکب ) خودسوزنده . آنکه خود را سوزاند. سوزنده ٔ خویشتن : لیلی نه که صبح گیتی افروزمجنون نه که ش...
اندیشه سوز. [ اَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه اندیشه را ازبین ببرد. آنچه فکر و عقل را زایل کند : سکندر بآهستگی یک دو روزگذشت از سرخ...
صفت خودرو‌هایی‌ که دو گونه سوخت مصرف میکنند، (به انگلیسی‌:bi-fuel)
مهربان سوز. [ م ِ ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ عاشق . که موجب سوز و گداز عاشق شود. که محب را به سوز و گداز افکند : هریک از چهره عالم افروز...
خام سوز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آن پخته شدن یا برشته شدنی که چیز از درون خام و از بیرون سوخته شده باشد.
خام سوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پختن یا برشتنی که چیز را از درون ناپخته ونابرشته و از بیرون بر اثر سوختگی سیاه کرده است .
مایه سوز شدن . [ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سرمایه بالتمام یا نزدیک به تمام از دست بشدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چراغ پیه سوز. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چراغ روغن چراغی . چراغی که سوخت آن از روغن پیه بود. قسمی چراغ دارای...
حسین جهان سوز. [ ح ُ س َ ن ِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به حسین غوری و کلمه ٔ غوریان شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »