نتایج جستجو

۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
ضمیر. [ ض َ ] (ع اِ) درون دل . (منتخب اللغات ). اندرون دل . درون . باطن انسان .طَویّت . دل . (مهذب الاسماء ). ج ، ضمائر : آنچه بعلم ...
ضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) شهری است به شحر از اعمال عمان نزدیک دغوث . (معجم البلدان ).
ضمیر. [ ض ُ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک دمشق و گویند آن قریه و حصنی است در آخر آن قسمت از حدود دمشق که نزدیک سماوة است . (معجم ...
ضمیر. [ ض ِم ْ می ] (ع اِ) نهانی . || راز. (منتهی الارب ). نهفت .
ضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) تقی الدین . شاعر ایرانی . نخست شغل حلوافروشی داشت ، سپس بهندوستان رفت و توانگر گشت . این بیت او راست :بیستون ر...
ضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) کنورهیرالال بن راجه پباری لال . شاعر هندی و از رؤسای براهمه است . این بیت او راست :از سینه ٔ سوزان بفلک ناله ...
ضمیر. [ ض َ ] (اِخ ) همدانی . شاعر. اوراست منظومه ٔ شمع و پروانه . (کشف الظنون ج 2 ص 70).
(دستوری) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب rânâp (کردی، rânâw) ****فانکو آدینات 09163657861.
(= درون، باطن) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هیناپ (کردی: هه ناو) ژیتاس (سنسکریت: چِتاس)
صاف ضمیر. [ ض َ ] (ص مرکب ) ساده دل . صاف درون . بی غل و غش . پاکدل : قسمت زنگی از آیینه ٔ روشن نشودانفعالی که من از صاف ضمیران د...
پاک ضمیر. [ ض َ ] (ص مرکب ) پاک اندیشه . پاکرای .
تیره ضمیر. [ رَ / رِ ض َ ] (ص مرکب ) مکدرخاطر. (ناظم الاطباء). || تیره باطن و گمراه : کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خو...
حرف ضمیر. [ ح َ ف ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: یاء و دال است که در آخر کلمه فایده ٔ ضمیر جماعت حاضران دهد، چنانک...
روشن ضمیر. [ رَ ش َ ض َ ] (ص مرکب ) روشندل . (آنندراج ). روشن روان . (ناظم الاطباء). آنکه دارای دل و روانی روشن است . روشن روان . روش...
روشن ضمیر. [ رَ / رُو ش َ ض َ ] (اِخ ) از گویندگان استاد و دانشمندان زبان فارسی و تازی و هندی و از موسیقی دانان نامی در هند بود وی ...
صافی ضمیر. [ ض َ ] (ص مرکب ) صافی طینت . بی غل و غش . بی مکر. آنکه درون وی صافی باشد. و رجوع به صاف ضمیر شود.
ساده ضمیر. [ دَ / دِ ض َ ] (ص مرکب ) ساده دل . (ناظم الاطباء). ساده درون . ساده طبع.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب یانسی rânâb-yânsi (راناب از کردی rânâw: ضمیر + واژه ی اوستایی یانس: شخص + ی) ****فانکو ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب گوفرا rânâb-gufrâ (راناب از کردی rânâw: ضمیر + گوفرا: مبهم از اوستایی: گوفرَ gufra) ***...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب آناسپین rânâb-ãnâspin (راناب از کردی rânâw: ضمیر + آناسپین از مانوی ánaspen: متصل) ****...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب داشتاری rânâb-dâŝtâri (راناب از کردی rânâw ضمیر + داشتاری از پهلوی: داشتاریه dâŝtârih: ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب همیس rânâb-hamis (راناب از کردی rânâw: ضمیر + واژه ی مانوی همیس مشترک) *** فانکو آدینات...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب ویژاریک rânâb-vižârik (راناب از کردی rânâw ضمیر + ویژاریک از پارتی ویژار: انفصال + پسون...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راناب آماژه rânâb-ãmâže (راناب از کردی: rânâw: ضمیر + واژه ی کردی آماژه: اشاره) ****فانکو آدی...
ضمیر واژه ای عربی و پرسشی پارسی است؛ و جایگزین پارسی، این است: راناب پرسشی rânâbe-porseŝi (راناب از کردی: rânâw: ضمیر + پرسشی. ****فانکو آدی...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »