نتایج جستجو

۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
میل . [ م َ ی َ ] (ع مص ) کج گردیدن در خلقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
میل . [ م َ ی َ ] (ع اِمص ) کجی و خم در خلقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کجی بنا. (ناظم الاطباء) (منتهی الار...
میل . [ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد بسیارمال . ج ، مالة. (منتهی الارب ، ماده ٔ م ول ) (ناظم الاطباء). مَوِّل . (منتهی الارب ).
میل . [ م ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مائل شود.
میل . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ میلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به میلة شود.
میل . [ م َ ] (ع مص ) میلان . میال . ممال . ممیل . میلولة. برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چسبیدن . (ترجمان القرآن ...
میل . [ م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خواهش و آرزو و رغبت . (ناظم الاطباء). رغبت و خواهش . (آنندراج ). خواهش و رغبت دل . (برهان ). توج...
میل . (معرب ، اِ) ۞ واحد مسافت . در روم قدیم برابر 1620 یارد انگلیسی و معادل با 1482 متر فرانسوی یا یک میل و نیم ایرانی موافق مق...
میل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و...
میل . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خرقان شهرستان ساوه ، واقع در 14 هزارگزی شمال ساوه و 7هزارگزی راه عمومی با 255 تن سکنه...
(= گرایش) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هوگْر hugr (کردی: هوگری) لوی luy (پَشتو) ژِمین žemin (کردی: چه مینه وه) بِژوک bežuk (کر...
میل mil (ابزار ورزش باستانی). این واژه پارسی است. میل mil (ابزار بافتنی یا پزشکی). این واژه نیز پارسی است و کوتاه شده ی میله است. میل mil (ی...
میل میل . (ص مرکب ) میل میلی . رجوع به میل میلی شود.
میل میلک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی باختر زاغه با 118 تن سکنه . آب آن ...
میل میلی . (ص مرکب ) با راههای باریک (در جامه ). با راهها و خطوط. راه راه . (از یادداشت مؤلف ). میل میل .- پارچه ٔ میل میلی ؛ یعنی ...
میل میلاغی . (ص نسبی ) در تداول خانگی ، زنی با کرشمه و غنج و دلال . سیت و سماقی . عشوه گر.
میل کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )میل کشنده . کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد : میل...
بی میل . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + میل ) بی انحراف . بی گردش بسوئی . بی چفسش . || بی گرایش . بدون رغبت . بی اشتها. رجوع به می...
تخت میل . [ ت َ ] (اِخ ) از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه ٔ وحید ص ...
ذات میل . [ ت ُ ] (اِخ ) قریه ای به شرقیه ٔ مِصر.
سبز میل . [ س َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان و افق است : چو خورشید برزد سر از سبز میل فروشست گردون قبا را ز نیل .نظامی .
میل تخت .[ ت َ ] (اِ مرکب ) قسمی قفل پیچ . (یادداشت مؤلف ).
میل‌لَنگ قطعه‌ای در موتورها است که حرکت خطی پیستون‌ها را تبدیل به حرکت دورانی می‌کند. میل‌لنگ معمولاً به وسیله یاتاقان روی بلوک سیلندر سوار ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها اینهاست: کاندوت (سنسکریت: کَندوتی)
میل سرخ .(اِخ ) نام کوهی است در حوالی تفت یزد. (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »