سأم
نویسه گردانی:
SAM
سأم . [ س َءْم ْ / س َ ءَ ] (ع مص ) بستوه آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) موت ،ترک همزه در آن مشهورتر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) مکروه . غیر مقبول . (دزی ج 1).
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
فرمانده ، امیر به ستوه آمده- بزرگ و حاکم
از جد پسر بزرگ حضرت نوح که در کشتی نوح ماند و جان سالم به در برد.
سام پهلوان ایرانی
کتاب مفصلی در شرح پهلوانی ها و سفرها و عشقبازی های سام نریمان بوده که آن را جدای از شاهنامه ی فردوسی به نظم کشیده اند.
زال بن سام . [ ل ِ ن ِ ] (اِخ ) نام پدر رستم است . رجوع به تاریخ گزیده ص 90، 91، 92، 97،98 و تاریخ حبیب السیر و زال در همین لغت نامه شود.
نبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون...
بهاءالدین سام . [ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) سه تن از امرا و سلاطین آل شنسب در ولایت غور و طخارستان حکومت کردند اولی در 544 هَ . ق . به امارت نشس...
صأم . [ ص َ ءَ ] (ع مص ) بسیار آب خوردن . (اقرب الموارد).
صأم . [ ص َءْم ْ ] (ع مص ) راه نمودن لشکر را بر مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سعم . [ س َ ] (ع مص ) نوعی از رفتار شتر و رفتن شتر بدان رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تند دویدن شتر. (از اقرب الموارد).
ثام . [ ثام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثَم ّ.
ثعم . [ ث َ ] (ع مص ) نزع . (تاج المصادر بیهقی ). || کشیدن چیزی را.