اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماهی

نویسه گردانی: MAHY
ماهی . [ هی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به ماء. مائی . ماوی . (از اقرب الموارد). آبی . (ناظم الاطباء). || هو ماهی الفؤاد؛ او ترسو و کندذهن است . (از اقرب الموارد). رجل ماهی الفؤاد؛ مرد بددل و ترسو و کندخاطر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ماهی تاوه . [ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) تاوه ٔ پهنی که در آن ماهی برشته کنند. (ناظم الاطباء). ماهی تابه . رجوع به ماهی تابه و ماهی توه شود.
ماهی دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) به معنی ماهودانه است که حب الملوک باشد و آن میوه ٔ درخت شباب است . (برهان ) (آنندراج ). ماهودانه و حب ال...
ماهی آباد. (اِخ ) (مه آباد) دهی از بخش مرکزی میانه ٔ شهرستان میانه است و 611 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شاه ماهی . (اِ مرکب ) ماهی ممتاز در نوع یا جنس از دیگران ماهیان . || نام فارسی بطارخ است و آن نوعی از ماهی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ی...
کوسه ماهی . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به کوسه شود.
گاوو ماهی . [ وُ ] (اِخ ) مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخها داشته و پای آن بر پشت ماهی است .- تا گاو و ماهی ؛ تا دورترین جای از زیرز...
کچه ماهی . [ ک َ چ ِ ] (اِ مرکب ) اسم دیلمی دلفین است . کجه ماهی . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کجه ماهی . [ ] (اِ مرکب ) اسم دیلمی دلفین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کچه . ماهی بینی دراز. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ذیل دلفین ).
سنگ ماهی . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به عربی حجرالحوت را گویند و آنرا در سر ماهی یابند و آن سفید و سخت می باشد خوردن آن سنگ گرده...
سفره ماهی . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گونه ای از ماهیهای غضروفی . (فرهنگ فارسی معین ). قسمی از ماهیهای بسیار لذیذ و ذیقیمت که از دریای سیاه ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.