اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماهی

نویسه گردانی: MAHY
ماهی . [ هی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به ماء. مائی . ماوی . (از اقرب الموارد). آبی . (ناظم الاطباء). || هو ماهی الفؤاد؛ او ترسو و کندذهن است . (از اقرب الموارد). رجل ماهی الفؤاد؛ مرد بددل و ترسو و کندخاطر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سفره ماهی . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گونه ای از ماهیهای غضروفی . (فرهنگ فارسی معین ). قسمی از ماهیهای بسیار لذیذ و ذیقیمت که از دریای سیاه ...
تابه ماهی . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ماهی که بعد از پختن در روغن بریان کنند. (آنندراج ).
فلوس ماهی . [ ف ُ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی زهرناک . (آنندراج ). به شیرازی اسم خانق الکلب است که قاتل الکلب نیز نامند و اذارقی ر...
چشمه ماهی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع خزل است که در دامنه ٔ کوه کرد، سه فرسخ ونیمی نهاوند واقع شده و خرابه و...
چشمه ماهی . [ چ َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان هلیان ، بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 30 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و 12 هزارگزی شاه بداغ...
چشمه ماهی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوستان بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 81 هزارگزی خاور ایلام و 6 هزارگزی شمال راه مالرو ...
چشمه ماهی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 65 هزارگزی شمال باختری مشهد و 5 هزارگزی شمال راه ش...
تفاح ماهی . [ ت ُف ْ فا ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نارنج یا لیمو. (ناظم الاطباء). ابن ماسویه گوید تفاح مائی را بعضی از اعراب اترج گویند...
جمشید ماهی . [ ج َ ] (اِ مرکب ) جمشید ماهی گیر. کنایه از بودن آفتاب است در برج حوت . || (اِخ ) کنایه از سلیمان علیه السلام هم هست . || یو...
ماهی خاکی . (اِ مرکب ) حشره ٔ خرد به درازای خرخاکی و تندروتر از آن لیکن به اندام ماهی ، که در خانه ها دیده می شود با رنگی نقره ای یعنی سپ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.