اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مدنی

نویسه گردانی: MDNY
مدنی . [ م َ دَنی ی / م َ دَ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات ). شهری . شهرباش . حضری . مدری . قراری . ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی . (یادداشت مؤلف ). اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری : تعلیمات مدنی ۞ . || منسوب به مدینةالرسول . مربوط به مدینة الرسول :
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب .

نظامی .


|| خوش طبع. صاحب سلیقه . مقابل دهاتی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || نام قسمی خط عربی . الف های این خط به سوی دست راست کج می شده و در شکل این خط خفتگی کمی بوده است . (ابن الندیم ، از یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
مدنی . [ م ُ نا ] ۞ (ع ص ) مرد ضعیف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مدنی . [ م ُ ](ع ص ) نزدیک شونده . رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده . (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.
مدنی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص )نزدیک گردنده . (آنندراج ). نزدیک شده . (ناظم الاطباء).
مدنی . [ م ُ دَن ْ نی ] (ع ص )آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیة شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ ...
مدنی . [ م ُ دُ ] (ص نسبی )منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.
مدنی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گ...
مدنی ٔ. [ م ُ ن ِءْ ] (ع ص ) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش تازى (اربى) ست ولى سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى مدینة را تازیان (اربان) از واژه مَدینا/مُدینا/مَدینک Madina/Modina/M...
عمر مدنی . [ع ُ م َ رِ م َ دَ ] (اِخ ) ابن سعدبن ابی وقاص زهری مدنی . وی از جانب عبیداﷲبن زیاد با چهارهزار لشکری برای جنگ با دیلمیان رهسپار ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.