اهم
نویسه گردانی:
ʼHM
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست ولى سرچشمه اش پارسى ست واژه هومَت Humat در پهلوى به معناى اندیشه ى نیک را تازیان (اربان) برداشته و معرب نموده و گفته اند: هِمَّت !!! و سپس آن را بر وزن فِعْلَة تصور کرده و ریشه سه حرفى هـ.م.م را از آن بیرون
کشیده و ساخته اند: هَمّ ، مهم ، اهم ، اهمیة ، اهتمام و ...!!!! همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست: اوزیریست Uzirist (پهلوى: اهم ، مهمترین ، برجسته ترین ) ، ویژالیست Vizhalist (سانسکریت-پهلوى-پیشنهادى: اهم ، بااهمیت ترین)
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
اهم .[ اَ هََم م ] (ع ن تف ) مهمتر. ضرورتر. (ناظم الاطباء). کنایه از مشکل تر و ضرورتر. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). نعت تفضیلی از مهم : الاهم ...
اهم . [ اُ ] (اِ) ۞ واحد مقاومت ۞ الکتریکی مدار است و آن مقاومت ستونی از جیوه است در برابرجریان الکتریسیته با این مشخصات : درجه ٔ حرا...
احم . [ اَ ح َم م ] (ع ص ) تیر ناتراشیده ٔ پیکان نانهاده . || سیاه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || مرد سیاه دندان . (مهذب الاسماء). || اسب...