اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آب حیوان

نویسه گردانی: ʼAB ḤYWʼN
آب حیوان . [ ب ِ ح َی ْ / ح ِی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب زندگانی :
خردیافته مرد یزدان پرست
بدو در یکی چشمه گوید که هست
گشاده سخن مرد با رای و کام
همی آب حیوانْش خواند بنام .

فردوسی .


چنین گفت روشن دل پرخرد
که هر کآب حیوان خورد کی مِرَد؟

فردوسی .


بدست آور از آب حیوان نشان
بخور زو و پس شاد زی جاودان .

اسدی .


اهل دنیا اهل دین نبود ازیرا راست نیست
هم سکندر بودن و هم آب حیوان داشتن .

سنائی .


که بدین راه در بدی نیکی است
آب حیوان درون تاریکی است .

سنائی .


در تاریکی است آب حیوان .

عمادی شهریاری .


شگفتی نبد کآب حیوان گهر
کند ماهی مرده را جانور
شگفت اندر آن ماهی مرده بود
که بر چشمه ٔ زندگی ره نمود.

نظامی .


بیا ساقی آن آب حیوان گوار
بدولت سرای سکندر سپار.

نظامی .


ذوق در غمها است پی گم کرده اند
آب حیوان را بظلمت برده اند.

مولوی .


آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست
روشن است این که خضر بهره سرابی دارد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
امیر آب حیوان . [ اَ رِ ب ِ ح َ / ح ِ ] (اِخ ) خواجه خضر علیه السلام . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) : ضمیر من امیر آب حیوان زبان من شبان واد ایمن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.