گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آبسر نویسه گردانی: ʼABSR آبسر. [ س َ ] (اِ مرکب ) آبسَرد. لرزانک گونه که از آب گوشت یا آب کله پاچه کنند ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی عبسر عبسر. [ ع َ س ُ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ قوی و تیزرو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عبسور شود. ابصر ابصر. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) بیننده تر. بیناتر. بصیرتر: ابصر از عقاب . ابصر از زرقاء یمامه . گرم آب سر گرم آب سر. [ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان جمع آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، واقع در 34 هزارگزی جنوب خاور دماوند و 12 هزارگزی جنوب ر... باریک آب سر باریک آب سر. [ س َ ] (اِخ )یک از دهات ساری . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو چ 1336 بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 162). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود