آذرم
نویسه گردانی:
ʼAḎRM
آذرم . [ ذَ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اذنه .
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آزرم جو. [ زَ ] (نف مرکب ) آزرم جوی . دادور. بانصفت . باتقوی و فضیلت طلب . پاسدار خاطرها.عفیف . عفاف خواه . آبروخواه . حرمت دارنده : زمانی همی د...
آزرم رسیده . [ زَ رَ / رِ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) منکوب . (زمخشری ). رجوع به آزرم شود.
حبانة عزرم . [ ح َب ْ با ن َ ت ُ ع َ رَ ] (اِخ ) نام نقطه ایست نزدیک کوفه و برخی روات عامه و خاصه بدانجا منسوب هستند، و منهم اسحاق العزرمی ....