اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آران

نویسه گردانی: ʼARʼN
آران . (اِ) آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اران . [ اَرْ را ] (اِ) حنّا که بدان دست و پای و محاسن خضاب کنند. (برهان قاطع).
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) ۞ اقلیمیست در آذربایجان ، همانجا که امروز از راه تسمیه ٔ جزء به اسم کل روسها بدان نام آذربایجان داده اند. صاحب بر...
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) آلبانی ۞ . (ایران باستان ص 2271 و 2401).
اران . [ اَرْ را ] (اِخ ) نام قلعه ای از نواحی قزوین . (معجم البلدان ).
اران . [ اَرْ را ] (اِخ )لغتی است در حرّان . دمشقی در نخبةالدهر (ص 191) آرد: و صارت القصبة حرّان و نسبت الی بناء ارّان بن آزر و آزر ابو ابراه...
اران . [ اَ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای در اسکاتلند بمسافت پنج میلی مشرق کنتیر و سیزده میلی مغرب اسکاتلند و بین آن دو خلیج کلَید فاصله است و معظم...
اران . [ اِ ] (ع مص ) اَرَن . اَرین . شادی . نشاط. شادان شدن .
اران . [ اِ ] (ع اِ) تخت مرده یا تابوت آن . جنازه ٔ چوبین . جنازه . (مهذب الاسماء). || شمشیر. || جایباش وحوش . خانه ٔ جانور وحشی . کناس الوح...
ارعن .[ اَ ع َ ] (ع ص ) نادان . ابله . احمق . مرد گول زودسخن . || فروهشته گوشت و سست . (منتهی الأرب ). مسترخی . || دراز بی عقل . احمق دراز. ...
ژوئیف اران . [ اِ ] (اِخ ) ۞ یهودی سرگردان .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.