اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آزاد

نویسه گردانی: ʼAZʼD
آزاد. (اِخ ) نام قصبه ای از توابع نخجوان که شراب و انگور آن مشهور بخوبی است . و مردم آن سفیدفام و نیکوروی باشند. و رجوع به آس و آزاده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
شاید شما نیز این خبر را دریافت کرده اید: بزرگترین آرزوی رئیس دانشگاه صنعتی شریف دکتر رضا روستا آزاد روستا آزاد با اشاره به سوالی که از وی د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اسدالله آزاد در سال 1326 در زاهدان در خانواده ای کاملا فرهنگی دیده به جهان گشود پدر ایشان از بنیانگذاران آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان بودند و ماد...
آزاد بلگرامی . [ دِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای پارسی گوی هند، نامش امیرغلامعلی . وفاتش در سال 1165 هَ . ق . بوده است .
"دکتر اسد الله آزاد در عمر پربار خود ده‌ها اثر تألیف و ترجمه کرد و می‌توان وی را یکی از تأثیرگذارترین حوزه‌ کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران دانست. ا...
میر غلام‌علی بن نوح حسینی واسطی معروف به آزاد بلگرامی شاعر، عارف، ادیب و مورخ اهل هندوستان بود. زندگی‌نامه[ویرایش] وی در ۲۵ صفر ۱۱۱۶ (۱۸ ژوئن ۱۷۰۴) در...
قریۀ است در 2 تا 3 کیلومتری شهر غزنی در کنار بزرگراه جنوب افغانستان که بنام فرد شناسی بنام آزاد خان یاد میشود که در سالهای تقریباً 1240 هجری شمسی در ا...
غلامعلی آزاد. [ غ ُ ع َ ی ِ ] (اِخ ) حسینی واسطی بلگرامی ، متوفی به سال 1200 هَ . ق ۞ . او راست :1- الدیوان الاول که دیوان شعر است و تألی...
گردن آزاد کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) آزاد کردن . از بندگی رهاندن : گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم .ناصرخسرو.
ده آزاد شیرخان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل در ده هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . سکن...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.