اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آزاد

نویسه گردانی: ʼAZʼD
آزاد. (اِخ ) تخلص شاعری فارسی گوی اهل کشمیر، از متأخرین ، صاحب چندین هزار بیت مثنوی و غزل و جز آن . سیاحت را دوست میداشته و در پیری بتویسرکان ساکن و متأهل شده است . نامش احمد. وفات به سال 1150 هَ . ق .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
آزاد'āzād معنی ۱. رها؛ یله؛ رسته. ۲. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته: ◻︎ عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه / پای آزادان نبندند ار به جایی...
تن آزاد. [ ت َ ](ص مرکب ) آسوده . آرام . تندرست . تناسان : جاودان شاد و تن آزاد ز یادآن نکوخوی پسندیده سیر.فرخی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آزاد دست. (ا. مرکب فا.). وسیله کار گیری گوشی همراه بدون در گیر شدن دستها بهنگام رانندگی و تأمین فاصله ایمن میان سر و امواج آهن ربائی گوشی که گمان م...
آزاد دست. آزاد دست. (ا. مرکب فا.). وسیله کار گیری گوشی همراه بدون در گیر شدن دستها بهنگام رانندگی و تأمین فاصله ایمن میان سر و امواج آهن ربائی گوش...
Hands free
هندز فری
سرو آزاد یا آزاده سرو. [ دَ / دِ س َرْوْ ] (اِ مرکب ) سرو آزاد : یلی دید مانند آزاده سرو برخ چون تذرو و میان همچو غَرْو. فردوسی. دهخدا.
آزاد حبشی . [ دِ ح َ ب َ ] (اِخ ) نامش الماس و در ابتدا مملوک سیدمحمد متخلص بسحاب بود، چون شعر فارسی نیک میگفت فتحعلی شاه قاجار او را بخرید و...
علی آزاد. [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (غلام ...) ابن نوح حسینی واسطی بلگرامی هندی حنفی . رجوع به غلام علی آزاد شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.