اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آفتاب

نویسه گردانی: ʼAFTAB
آفتاب . (اِخ ) نام رودی است که از انجیرکوه چشمه گیرد به پشت کوه ، و آن رافده و آب راهه ٔ کشکانرود است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
آفتاب . (اِ مرکب ) (از: آف ، مِهر، خور + تاب ، فروغ ، نور) نور شمس . خورشید. مقابل سایه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان دادوآنگه ب...
آفتاب . (اِخ ) تخلص شاه عالم ابوالمظفر مروج الدین ، از فرمانروایان دهلی . او را به فارسی اشعاربسیار است و ازجمله منظومه ای به نام شهرآشوب ...
آفتاب: در سنسکریت: Atapta، avatapta (گرمای خورشید)؛ در اوستایی آف (رساننده) تاپ (گرما)؛ پارتی: ابداب abdAb؛ در سغدی: فتپ ftep؛ در پهلوی: آفتاپ AftAp؛ ...
آفتاب رو. (اِ مرکب ) جائی که آفتاب بر آن تابد. بَرآفتاب . آفتاب گاه . مشراق .مشرقه . بتو. مقابل نَسا، نَسار، نَسَر : در موسم زمستان سعدی دو چی...
آفتاب گن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آفتاب گین .
آفتاب گنی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) آفتاب گینی .
آفتاب گیر. (نف مرکب ) آنجا که هر روز آفتاب در آن تابد. || (اِ مرکب ) سایبان . چتر. سپر با دسته که بر سر پادشاهان چون سایبان داشتندی : ز روی...
آفتاب گین . (ص مرکب ) آفتاب گن . آفتاب ناک : شمس یومنا؛ آفتاب گین شد روز ما. (زمخشری ).- روزی آفتاب گین ؛ بی ابر. صحو.
آفتاب گاه .(اِ مرکب ) برآفتاب . مشرقه . (زمخشری ). آفتاب رو. مشراق . بتو. آنجای خانه که بیشتر روز آفتاب بدان تابد.
آفتاب ناک . (ص مرکب ) آفتاب گن . آفتاب گین . پرآفتاب . بسیارآفتاب .- آفتاب ناک شدن روز ؛ بی ابر شدن آن : شمس ؛ آفتاب ناک شدن روز. (صراح ).- رو...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.