آفتاب پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه آفتاب را چون خدائی یا قبله ای نیایش کند. مشمِّس . (السامی فی الاسامی ). عابدالشمس . پرستنده ٔ آفتاب . خورشیدپرست . || (اِ مرکب ) حربا. بوقلمون . خامالاون
۞ . حجل . حربایه . آفتاب گردک . اسدالارض . روزگردک . پژمره . خور. انگلیون . مارپلاس . و آن جانوری است چون چلپاسه که هماره روی فرا آفتاب دارد
: در آن حال آن جانور را که او را آفتاب پرست میگویند دیدم که در جمال آفتاب حیران و مستغرق شده است . (انیس الطالبین بخاری ). || گلی که آن را امروز آفتاب گردان گویند. آفتاب گردک . درختک دانا. وقواق . (برهان ، ذیل درختک دانا). آذرگون . آذریون . و آن گلی است که ساق آن سبز است بستبری ِ ابهامی و گاهی ستبرتر، با برگهای پهن و گلی زرد و بزرگ و با تدویری تمام چون طبقی خرد. تنوم . دوارالشمس . || نیلوفر. گل کبود. گل ازرق . آبرود. آبو. عروس النیل . آبگون
: هر سوئی کآفتاب سر دارد
گل ازرق در او نظر دارد
لاجرم هر گلی که ازرق هست
خواندش هندو آفتاب پرست .
نظامی .
و صاحب صراح ، شکاعی را به آفتاب پرست ترجمه کرده که آن را چرخه و چرخله و خارمهک و کافیلو و شوکةالعربیه
۞ و ابرةالراهب نیز گویند. || ورتاج . پنیرک . خبازی . نانکلاغ . ملوخیا. خبزالغراب . ملوکیه . || اسفراج
۞ . مارچوبه . مارگیا. هلیون . یرامیع. || هلل .