اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آک

نویسه گردانی: ʼAK
آک . (پسوند) ر تباک و خاشاک و خباک و سوزاک و فغاک و کاواک و مغاک و نماک ، حرف نسبت است . و در خوراک و پوشاک افاده ٔ لیاقت کند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اک . [ اُ ] (اِ)عک . در لهجه ٔ گناباد خراسان ، قی . استفراغ . شکوفه .
اک . [ اَ ک ک ] (ع مص ) گرم و بی باد شدن روز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || رد کردن کسی را و تنگی نمودن بر و...
اک . [ اَک ک ] (ع ص ) روز گرم بی باد. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (منتهی الارب ).
اک . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 705 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، صنایع دستی زنان ...
اک . [ ](اِخ ) دهی از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 769 تن ، آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و یونجه و چغندر ق...
عک-وة. [ ع َک ْ وَ / ع ُ ](ع اِ) «نونه » و چاهک زنخدان . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ۞ چاه زنخ . چال چانه . || میانه و راست از هر ...
امام زاده اک . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 20 کیلومتری شرقی آوج . سردسیر است و آب آ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.