اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلود

نویسه گردانی: ʼALWD
آلود. (ن مف مرخم / نف مرکب ) در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض آلود، غضب آلود، گردآلود، گِل آلود، مشک آلود، می آلود، مخفّف آلوده است :
ریشی چگونه ریشی ، چون ماله ٔ بت آلود
گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود.

عماره .


دو چشم موژان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موژان بود.

عماره .


نهاد آن روی خوی آلود بر خاک
اَبَر شاه آفرینگر با دل پاک .

(ویس و رامین ).


گفت زندگانی خداوند دراز باد روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند که این در سخت بسته است .(تاریخ بیهقی ).
هزار فتنه ٔ خوابیده را کند بیدار
دو چشم مست تو از یک نگاه خواب آلود.

سعدی .


بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شدمگر
زآنکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما.

حافظ.


حافظ بخود نپوشید این خرقه ٔ می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را.

حافظ.


القضض ؛ ریگ آلود شدن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به آلوده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پیه آلود. (ن مف مرکب ) بسیارپیه : و آن زن که شیر او دهد... شیر او پاک و پسندیده باید و زن تندرست و بسیار خون و گوشت آلود نه پیه آلود. (ذخ...
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش . (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) ...
چرک آلود. [ چ ِ ] (ن مف مرکب ) چرکین . (آنندراج ).چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف . (ناظم الاطباء). چرک آلوده . چرکن . || زخم آلوده به چر...
خشم آلود. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) غضبناک . خشمناک . (ناظم الاطباء) ۞ (آنندراج ). خشمگین . غضب آلود. مغضب . (یادداشت بخط مؤلف ) : روباهان را...
خون آلود. (ن مف مرکب ) ملطخ به دم . (یادداشت مؤلف ). آغشته بخون . لکه دار از خون . (ناظم الاطباء). مضرج . (منتهی الارب ) : مرا ز رفتن تو وز ن...
خوی آلود.[ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ ] (ن مف مرکب ) عرق آلود. خیس از عرق . عرقدار. خوی آلوده . (یادداشت مؤلف ).
خیم آلود. (ن مف مرکب ) آلوده به خیم . قی آلود. (یادداشت مؤلف ). || چرکدار. چرک . کثافت دار. (یادداشت مؤلف ).
دامن آلود. [ م َ ] (ن مف مرکب ) مخفف دامن آلوده . تردامن . فاسق و فاجر. آلوده دامن . گنه کار. دیوان سیاه . و نیز رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 261...
خواب آلود. [ خوا / خا] (ن مف مرکب ) آن که بسیار خسبد. خواب آلو. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه کاملاً بیدار نشده است . (یادداشت بخط مؤلف ). ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.