اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آود

نویسه گردانی: ʼAWD
آود. [ وَ ] (ع ص ) کج . منحنی . مُعوَج ّ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اود. [ اَ وَ / وِ / وُد د ] (ع اِ) ج ِ ود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به ود شود.
اود. [ اَ وَ دد ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از ود، محبوب تر: ولاختن یرجی اود من القبر.
عود. [ ع . ] (اِ.) 1 - چوب ، شاخة بریده شده از درخت . 2 - بربط ، از سازهای زِهی با کاسه ای بیضی شکل و دسته ای سرکج . 3 - نامِ درختی که در هند می روید،...
ام عود. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) کرش (شکنبه ٔ ستور نشخوارزننده ). (المرصع) هزارلا. هزارخانه . (در شکنبه ٔ گوسفند). (یادداشت مؤلف ) ۞ .
اسی اود. [ اِ ] (ترکی ، اِ) بترکی اسم فلفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در ترکی امروز اُسیوت تلفظ کنند.
عود زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن عود که آلتی است از آلات طرب . به صدا درآوردن عود. رجوع به عود شود.
عود بری . [ دِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ قسم ماده ٔ عنب الدب است که به ترکی مردارآغاجی نامند. و در کرمان بسیار میباشد، به سطب...
عودصلیب . [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب . رجوع به عودالصلیب شود : نیاز را بکف و کلک تو علاج کنندچنانکه عارضه ٔ صرع ر...
عود قرمز. [ دِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است پایا، از تیره ٔ برغست ها که بیشتر در سواحل دریاهای مناطق معتدل میروید. برگهایش بار...
عود مثلث . [ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی از عود است : تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه شهان دیگر عود مثلث و عنبر. ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.