اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابقع

نویسه گردانی: ʼBQʽ
ابقع. [ اَ ق َ ] (ع ص ، اِ)پیسه . ابرص . سیاه و سپید. کلاغ پیسه . کلاغ سیاه و سپید. زاغ پیسه . (زمخشری ). زاغ دورنگ . || اسب پیسه را نیز گویند. (مهذب الاسماء). || هر مرغ که سیاه و سپید باشد. || جانور سیاه وسپید. || و ابقع از مرغان و سگان بمنزله ٔابلق باشد از خیل : غراب ابقع؛ کلاغ پیسه . ج ، بُقع.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
غراب ابقع. [ غ ُ ب ِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاغ پیسه . غراب البین . (اقرب الموارد). فاجع. جوهری گوید: غراب ابقع همان است که دارای ...
ابقاء. [اِ ] (ع مص ) اِبقا. باقی داشتن . بجای ماندن چیزی را. باقی ماندن . زنده داشتن . باقی گذاشتن : باقی بادی که از بداندیشان تیغت نکند ...
ابغاء. [ اِ ] (ع مص ) بر طلب چیزی داشتن کسی را. یاری دادن بر جُستن چیزی . (زوزنی ). || سرکش و نافرمان و طاغی کردن ِ چیزی مانند مال و ج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.