اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابو

نویسه گردانی: ʼBW
ابو. [ اَب ْوْ ] (ع مص ) پدر شدن . پدر گردیدن کسی را. پدری کردن کسی را. کار پدران بجای آوردن او را. پدری . || پروردن . غذا دادن . خوردنی دادن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
کنکهی. (ا. ه.). بفتح کاف و سکون نون و فتح کاف دوم و خفای ها و بکسر همزه و یا و کنکهیه نیز نامند لغت هندی است بفارسی درخت شانه نامند بجهت آنکه مشابه اس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میرزا ابوطالب خان معروف به طالب فرزند حاجی محمدبیگ خان تبریزی اصفهانی که ابوطالب لندنی خوانده می‌شود جهانگرد ایرانی‌الاصل ساکن هندوستان بود. زندگی وی ...
شیخ ابواسحاق احمد بن حلاج اطعمه، معروف به بسحاق اطعمه، شاعر پارسی‌گوی نیمهٔ دوم سدهٔ هشتم و سدهٔ نهم بود. او در نیمه دوم سده هشتم هجری قمری در شیراز م...
عبدالحمید. [ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز ملقب به ابوخازم ابوخازم، عبدالحمید بن عبدالعزیز بصری در بصره زاده و در بغداد بزرگ شد. از محدثان آن ش...
در افسانه‏ های عرب آمده است که چون مردی از بنی زهره 1 عاشق می‏شد، راز خود را پنهان می‏کرد و درد عشق را آن قدر در دل نگاه می‏داشت که او را از پای در می...
آبو (اوستایی) بودن، شدن، به وجود ـ پدید آمدن.
عبو. [ ع َ ب ْ وْ ] (ع مص ) آماده کردن رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روشن گردیدن روی .(اقرب الموارد)...
آبو. (اِ) نیلوفر آبی . نیلوپر. لیلوپر : صنعش بسر کوه برویانده شقایق در باغ دمانده لَطَفش سوری و آبو. خواجه عمید لوبکی .ای گرد درت آب رخ خوا...
آب و آش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خوردنی های پخته .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.