اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالحسن

نویسه گردانی: ʼBWʼLḤSN
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) الصایغ (شیخ ...) علی بن محمدبن سهل دینوری . در تذکرةالاولیاء عطار آمده است که : او در مصر مقیم بود و از بزرگان اهل تصوف و یگانه ٔ وقت بود، بوعثمان مغربی گفتی هیچکس را نورانی تر از بویعقوب نهرجوری ندیدم و بزرگ هیبت تر از ابوالحسن الصائغ. ابوالحسن را پرسیدند از دلیل کردن شاهد بر غائب ، گفت : استدلال چگونه توان کرد از صفات کسی که او را مثل باشد بر آنکه او را مثل نباشد. و از او پرسیدند از معرفت ، گفت : منت دیدن است در کل احوال و عجز گزاردن شکر نعمتها بجمله ٔ وجود و بیزاری است از پناه گرفتن و قوت یافتن از همه ٔ چیزها. از او پرسیدند که صفت مرید چیست . گفت : آن است که حق تعالی فرموده است : ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم ۞ ؛ یعنی زمین با بسط و فراخنائی خود تنگ است بر مریدان و تن ایشان بر ایشان تنگ گشته است ، گرد جهانی میطلبند بیرون ِ هر دو عالم . و گفت اهل محبت بر آتش شوق که به محبوب دارند تنعم میکنند بیشتر و خوشتر از تنعم اهل بهشت و گفت دوست داشتن تو خویش را، هلاک کردن است خویش را و گفت تمنی و امل از فساد طبع است - انتهی . و صاحب صفةالصفوه گوید وفات ابوالحسن به سال 330 هَ . ق . به مصر بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقربن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام ...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) موسی بن کبریاء نوبختی . یکی از منجمین مشهور در نیمه ٔ اول مائه ٔ چهارم هجری . رجوع به آل نوبخت شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مولی بنی نوفل . صحابی است و برخی نام او را ابوحسین و هم ابوحسان گفته اند.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مولی الحارث بن نوفل الهاشمی . تابعی است . او از ابن عباس و از او عمروبن معتب روایت کند.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مؤیدبن محمدبن علی طوسی نیشابوری . رجوع به مؤیدبن محمدبن علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مهاجر. محدث است و ابوعوانه از او روایت کند.
ابوالحسن . [ اَبُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مهذب الدین شاعر. علی بن ابی الوفاسعدبن ابی الحسن علی بن عبدالواحدبن عبدالقاهربن احمدبن مسهر موصلی ، آمدی...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مهلبی . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 391 شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) مهیاربن مرزویه ، کاتب فارسی دیلمی و شاعر مشهور. رجوع به مهیار... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) میثمی علی بن اسماعیل . رجوع به علی بن اسماعیل ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.