ابوالحسن
نویسه گردانی:
ʼBWʼLḤSN
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ )علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام . از شهربانو یا سلافه یا سلامه دختر یزدجردبن شهریار یا هرمزان .چهارمین از ائمه ٔ اثناعشر. ولادت او به روز جمعه ٔ سال سی وهشتم از هجرت رسول صلوات اﷲعلیه . و بنا بر حدیث پیامبر که فرمود «خدای تعالی را از بندگان دو قوم گزیده هست ، از عرب قریش و از غیر عرب ایرانیان » او را ابن الخیرتین گفتند و نیز از بسیاری ِ عبادت لقب زین العابدین و سجاد و سیدالساجدین دادند و هم برای اثرها وپینه ها که از کثرت سجود بر پیشانی و دیگر مساجد داشت ذوالثفنات خواندند. وی به یوم الطف بیمار و در بستربود و پسر زیاد او را با سایر اهل البیت به اسیری به شام فرستاد. طاعت و زهد او مثل است و ادعیه ٔ مأثوره ای از آن حضرت به نام صحیفه ٔ سجادیه و جز آن در بلاغت از نسیج خطب جد خویش علی بن ابیطالب علیه السلام و درصفوت و نصیحت و خلوص مَجْلی ̍ و آینه ٔ مصقول عقیدت وایمان صادق است . او از مادر پرورش و ادب ایرانی داشت چنانکه بر یک ظرف با دیگری تناول نکردی . وقتی از او پرسیدند با همه ٔ بِرّ و نیکوئی تو بمادر چون است که هیچگاه با وی در یک کاسه نخوری . فرمود ترسم او را بچیزی از آن رغبت افتاده بود و من بغفلت بر وی سبقت گیرم . و البته این جوابی بود بر بالای سائلی عرب که پس از پژوهش زهدان ناقه با دست ، بر یک قصعه ٔ ترید گردآمدندی ، لیکن اصل آن از تربیت مادری فارسی بود. مردم مدینه در وقعةالحره تمنای بیعت او کردند و او اجابت نفرمود و بدیهی موسوم به سرع از فتنه کناره کرد. بلعمی گوید وفات امیرالمؤمنین علی بن امیرالمؤمنین حسین علیهماالسلام به سنه ٔ فوت الفقهاء بود و آن سال 94هَ . ق . است ، و بعضی رحلت او را در 92 و برخی 99 گفته اند. تربت او علیه السلام بگورستان بقیع، قبه ٔ عباس در گور عم خود حسن بن علی بن ابیطالب سلام اﷲعلیهماست .
واژه های همانند
۶۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علم الدین علی بن محمدبن عبدالصمدبن عبدالاحد الهمدانی المصری السخاوی المقری النحوی . رجوع به علی بن مح...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی . کنیت دیگر ابوالادیان علی است . رجوع به ابوالادیان ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی . دهمین از امرای بنی مرین مراکش (از 731 تا 749 هَ . ق .).
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی . بیست وچهارمین از ملوک بنی نصر غرناطه . رجوع به علی مکنی به ابوالحسن ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ](اِخ ) علی بن ابراهیم انصاری . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن بکوس . طبیبی فاضل و ناقل و مترجمی دانا بود. او مانند پدر خود در خدمت بیمارستان عضدالد...
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ](اِخ ) علی بن ابراهیم بلبیسی . رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن سعیدبن یوسف حوفی نحوی . رجوع به علی بن ابراهیم ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ] (اِخ ) علی بن ابراهیم عطار. رجوع به علی ... شود.
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم کنانی . رجوع به علی ... شود.