ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان یمین الدوله محمود جملگی فضلا خواستند که دو بیت فارسی او را بتازی ترجمه کنند کسی را میسر نشد تا آنگاه که خواجه ابوالقاسم پسر وزیر ابوالعباس اسفراینی آنرا به تازی ترجمه کرد و آن دو بیت محمد صالح این است :
سیم دندانک و بس دانک و خندانک و شوخ
که جهان آنک بر ما لب او زندان کرد
لب او بینی و گوئی که کسی زیر عقیق
بامیان دو گل اندر شکری پنهان کرد.
و ترجمه ٔ خواجه ابوالقاسم این است که میگوید:
فِضّی ّثغر لبیب ضاحک عَرِم ٌ
من عشق مبسمه اصبحت مسجونا
بسکّر قد رأیت الیوم مبسمه
تحت العقیق بذاک الورد مکنونا.
رجوع به ابوالحسن علی بن فضل بن احمد اسفراینی و رجوع به ابوالقاسم محمدبن ابی العباس فضل بن احمد شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قوام الدین بن حسن درگزینی . میرخوند در دستورالوزراء آورده است : قوام الدین ابوالقاسم بن حسن الدرجزینی ، بعلو ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کثیر. رجوع به ابوالقاسم منصوربن ابی الحسین محمدبن ابی منصور کثیربن احمد شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کحال . طبیب ، جرّاحی بدربار مسعودبن محمودبن سبکتکین . رجوع به تاریخ بیهقی ص 234 چ ادیب ص 234 شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کرخی . ظاهراً از علمای عصر ملکشاه و صاحب حبیب السیر گوید: در یازدهم محرم سال چهارصدو نود و دو او بسعی حسن ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کرکانی . موسوم به علی (شیخ ...). رجوع به علی کرکانی مکنی به ابوالقاسم شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کرمانی . حکیمی معاصر ابوعلی بن سینا. شهرزوری گوید: میان او و شیخ مناظراتی رفته و شیخ او را بعدم بضاعت در...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) کعبی . رجوع به عبداﷲبن احمدبن محمود شود.
ابوالقاسم . [ اَبُل ْ س ِ ] (اِخ ) کلاباذی . او راست : امالی در حدیث .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کلوذانی . عبیداﷲبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن الحسین بن الحسن بن خسروفیروز. رجوع به ابوالقاسم عبیداﷲ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) کوه بُر. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 287 و 289 شود.