اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن سیمجور. او پس از مرگ فخرالدوله بجرجان بخدمت و طاعت مجدالدوله پسر فخرالدوله قیام کرد و خدم و حشم و عدت آل سیمجور از خراسان روی بوی نهادند و سپاهی تمام در پیش او فراهم آمد و فائق از سر تکدری که با بکتوزون قائد جیوش داشت ابوالقاسم را برقصد بکتوزون بیاغالید و می گفت امارت جیوش منصب قدیم آل سیمجور است و ابوالقاسم این دم او بخورد و عشوه ٔ او بخرید و بمقاتلت و مخاصمت بکتوزون برخاست و روی بجرجان نهاد و ابوعلی بن ابی القاسم فقیه را به مقدمه ٔ لشکر پیش فرستاد و ابوعلی چون به اسفراین رسید با فوجی از لشکر بکتوزون که بدانجا مقیم بود مصاف داد و ایشان را بشکست و برعقب ایشان تا نیشابور برفت و چون بنیشابور رسید بکتوزون بدو پیغام فرستاد که از مخاصمت که نتیجه ٔ آن در تتق غیب مستور است دست بدارد و بقهستان که از اقطاع موروث آل سیمجوراست رود و او ولایت هرات و نواحی آنرا از مجدالدوله درخواهد تا ابوالقاسم را دهد. بلقاسم بدین سخن التفات نکرد و به صحرای بشنجه بر در نیشابور میان دو خصم جنگ سخت افتاد و آخربکتوزون ظفر یافت در ربیعالاخرسنه ٔ 388 هَ . ق . و فقیه ابوعلی بن ابوالقاسم و جمعی دیگر از وجوه قوم گرفتار آمدند و سیمجور به قهستان افتاد و از آنجا ببوشنج شد و بکتوزون روی بدو آورد وچون نزدیک بوشنج رسید ابوالقاسم درخواست مصالحت کردو پسر خود ابوسهل سیمجور را بنوا نزد بکتوزون فرستاد و این مصالحه در رجب سال 388 هَ . ق . بود وابوالقاسم بقهستان شد و فتنه بیارامید و آنگاه که بکتوزون از سیف الدوله محمودبن سبکتکین شکست یافت ، محمود برای اینکه ابوالقاسم سیمجور به بکتوزون نپیوندد ارسلان جاذب را بتنکیل او بقهستان فرستاد، ارسلان با ابوالقاسم مصاف داده و او را بشکست و سیمجور بنواحی طبس گریخت و آنگاه که عبدالملک بن نوح به سال 389 هَ . ق . اسیرایلک خان گشت و ملک او سپری شد و ابو ابراهیم منتصر اسماعیل بن نوح سامانی باسترداد تاج و تخت قیام کرد وبقیه ٔ اولیای دولت آل سامان بخدمت وی پیوستند و بمعاضدت شمس المعالی قابوس بری رفت ، رسول بطلب ابوالقاسم فرستاد و ابوالقاسم بخدمت وی شتافت وقتی که منتصر بنشابور شد و نصربن ناصرالدین و امیر حاجب آلتونتاش از دست محمودبن سبکتکین بمدافعت او منصوب گشتند منتصرارسلان یالو و ابوالقاسم سیمجور را بمحاربه ٔ آنان مأمور کرد و میان دو جیش کوشش و کشش بسیار رفت و عاقبت منتصریان مغلوب گشتند و منتصر برراه ابیورد بیرون شد و ارسلان یالو سردار خویش را بکشت و لشکر از آن واقعه آشفته شدند. ابوالقاسم بمرمت آن حال و تسکین نائره ٔ شورش کوشید و بجانب سرخس شدند تا در بقعه ٔ پسر فقیه که یکی از متعصبان منتصر بود مقام کرده و بترمیم عدّت و آلت پردازند در این وقت نصربن ناصرالدین بر سر ایشان تاخت و پس از جنگی سخت ابوالقاسم سیمجور دستگیر شد و او را در بند کمندی پیش امیر نصر بردند و از آنجا بغزنه فرستادند. و رجوع به سیمجوریان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) خاقانی . عبداﷲبن محمد الخاقانی . رجوع به عبداﷲبن محمد خاقانی ... و رجوع به خاقانی ... شود.
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خالدبن خلی الکلاعی . محدث است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خبزارزی . نصربن احمدبن نصربن مأمون . این شاعر بصری امی بود و خواندن و نوشتن نمیدانست لکن شعر او در غایت...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خرقی . عمربن حسین بن عبداﷲبن احمد خرقی شیخ حنبلیان بغداد و صاحب المختصر فی فقه الامام احمدبن حنبل است .ا...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خراز یا خزاز قواریری . رجوع به جنیدبن محمدبن جنید... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خزانی . باغ ابوالقاسم خزانی نام باغی بوده است به غزنین و رسول القائم باﷲ خلیفه ٔ عباسی ابوبکر سلیمانی ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خلف بن عباس زهراوی ان-دلس-ی . رج-وع ب-ه اب-والق-اس-م زه-راوی خل-ف ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خلف بن عبدالملک بن مسعود. معروف به ابن بشکوال . رجوع به ابن بشکوال ... و رجوع به خلف شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خلف بن یوسف اندلسی . رجوع به خلف ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خلیل . ندیم امیر یوسف بن سبکتکین . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.