اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) امام الدین رافعی بن ابوسعید رافعی قزوینی مشهور به بابویه . او در 633 هَ . ق . بقزوین درگذشته است و مؤلف شرح صغیر و کبیر اوست . و قطعه ٔ ذیل به پدر و پسر هر دو نسبت شده است :
طلب کردن علم از آن است فرض
که بی علم کس را بحق راه نیست
کسی ننگ دارد ز آموختن
که از ننگ نادانی آگاه نیست .
رجوع به مجمعالفصحاء و ریاض العارفین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فضل بن محمدبن علی بن فضل قضبانی نحوی بصری . رجوع به فضل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْس ِ ] (اِخ ) فضل بن محمد بصری . رجوع به فضل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) فضل بن مقتدر. ملقب به مطیع و مکنی به ابی القاسم . رجوع به مطیع... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) فضل ، خلیفه ٔ عباسی . رجوع به مطیع... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمد مالکی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبداﷲبن احمدبن اصبغ خثعمی اندلسی مالقی . مشهور به سهیلی . نحوی لغوی . رجوع به عبدالرحمن ... ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن خطیب ابی محمد عبداﷲبن خطیب ابی عمر. رجوع به عبدالرحمن ... شود. و بعضی کنیت عبدالرحمن را ابوز...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن اسماعیل دمشقی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قائم . محمدبن عبداﷲ. خلیفه ٔ فاطمی مصر. رجوع به قائم ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قاسم بن فیرةبن ابی القاسم خلف بن احمد الرعینی الشاطبی الضریر. ابن خلکان کنیت او را ابومحمد آورده است و د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.