ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جعفربن ناصر کبیر. او داماد ماکان بن کاکی بود. و آنگاه که ابوالحسین احمد صاحب الجیش برادر جعفر پس از مرگ ناصر کبیر به سال 304 هَ . ق . سید حسن بن قاسم را که سپس بداعی صغیر ملقب گشت از آمل بگیلان طلب کرد و زمام ملک بقبضه ٔ اختیار او نهاد و خود عزلت گزید، این معنی بر برادر ابوالحسین که ابوالقاسم جعفر نام داشت گران آمد و از اینرو در اول به ری و پس بگیلان شد و سپاهی از گیل و دیلم فراهم ساخت و متوجه آمل گردید ودر جنگی که میان او و داعی صغیر درپیوست مغلوب و منهزم بگیلان رفت و در آن وقت که فیمابین ابوالحسین احمد و سید حسن داعی صغیر مخالفت افتاد و ابوالحسین بگیلان رفته ببرادر خود ابوالقاسم جعفربن ناصر کبیر ملحق گشت ، هر دو برادر قصد آمل کردند و در این زمان از جانب خراسان نیز سپاهی عازم طبرستان گردید و چون داعی صغیر قوت مقاومت در خود ندید از آمل برستمدار گریخت و برخلاف انتظار و ترصد وی شهریاربن جمشیدبن دیوبند که پادشاهی رویان داشت او را گرفته و مغلولاً نزد علی بن وهسودان که بدان زمان نائب مقتدر خلیفه ٔ عباسی درطبرستان بود فرستاد و علی بن وهسودان داعی صغیر را بقلعه ٔ الموت محبوس ساخت لکن مقارن آن حال علی بن وهسودان کشته شد و داعی صغیر پس از مرگ وی خلاص یافته باردیگر بگیلان شتافت و او و برادرش مملکت را به سید حسن داعی صغیر رها کرده و با اسپهبد هروسندان بجرجان رفتند و داعی صغیر آنان را تعاقب کرد و چون بساری رسید از آنجا ایلغار کرده شبیخونی به جیش ابوالحسین و ابوالقاسم زد و بسیاری از اتباع آنان را بکشت و اسپهبد هروسندان در این جنگ کشته شد و پس از این وقعه ابوالقاسم جعفر بگیلان رفت و ابوالحسین احمد در حدود جرجان متوقف ماند و داعی صغیر بدو پیغام کرد تو مرا بجای پدر و مخدوم باشی و دختر تو بخانه ٔ من است و از اینرو مرا با تو خصومتی نتواند بود لیکن این برادر تو بلقاسم مرا تشویش میدهد تا ضرورت را بدفع او قیام میکنم اکنون صلاح من و تو در مرافقت و موافقت یکدیگر است و ابوالحسین بدین معنی رضا داده بداعی صغیر پیوست و داعی او را بجرجان مانده خود به آمل شد و برتق و فتق امور ملک پرداخت لیکن چندی پس از این بار دیگر ابوالحسین و ابوالقاسم پسران ناصر کبیر با هم یکی شده ابوالقاسم جعفر از صوب گیلان و ابوالحسین احمد از ناحیت جرجان متوجه آمل شدند و در آمل میان آنان با داعی جنگی سخت روی داد و داعی منهزماً به رویان شتافت و پسران داعی کبیر ابوالحسین و ابوالقاسم به آمل درآمده و با استمالت قلوب لشکری و کشوری زمام ملک به دست گرفتند و ابوالحسین به آمل مقر ساخت و ابوالقاسم بگیلان مستقر گشت و در اواخر رجب سال 311 هَ . ق . ابوالحسین درگذشت و سال دیگر (312) ابوالقاسم وفات یافت .
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )ابن ابی صادق عبدالرحمن بن علی نیشابوری . رجوع به ابن ابی صادق و رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 297 شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء کاتب . به عربی شعر هم می گفته است . دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اخشید. اخشید به سال 334 هَ . ق . درگذشت و دو پسر صغیر برجای ماند به نام ابوالقاسم و ابوالحسن . و ابوال...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اعلم علی بن حسن علوی . رجوع به ابن اعلم و علی و ابوالقاسم علی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن افلح ، جابربن افلح اشبیلی . رجوع به جابر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اماجور عبداﷲ. او راست : جوامع احکام الکسوف و القرانات . و رجوع به ابن اماجور ابوالقاسم عبداﷲ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن بابک . رجوع به عبدالصمدبن منصوربن حسن بن بابک و رجوع به ابن بابک ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن البارزی . رجوع به هبةاﷲبن عبدالرحیم بن ابراهیم حموی شافعی ... و رجوع به ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالرحیم ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن براج قاضی سعدالدین . رجوع به سعدالدین ... شود.