ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) شجاع الدین زوزنی . او بزمان سلطان محمد خوارزمشاه به نیابت سلطان غیاث الدین پسر سلطان محمد خوارزمشاه حاکم کرمان بود. پس از وفات سلطان محمد، سلطان غیاث متوجه کرمان شد ابوالقاسم زوزنی شاهزاده را بشهر نگذاشت و غیاث الدین نومید بازگشت و در بعض حدود عراق اقامت گزید. در سال 617 هَ . ق . براق حاجب که از دست سلطان محمد شحنگی اصفهان داشت از راه کرمان قصد هندوستان کرد و در این وقت ابوالقاسم شجاع الدین زوزنی والی عراق بطمع اموال سر راه براق حاجب بگرفت . و بین الجانبین محاربه اتفاق افتاد و براق غالب آمد و زوزنی بگریخت وبراق حاجب ، کرمان را قبضه کرد و نزدیک پانزده سال بدانجا حکومت راند تا به سال 632 هَ . ق . درگذشت . رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 429 و ج 2 ص 87 شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسکافی . رجوع به علی بن محمد اسکافی نیشابوری ... و رجوع به اسکافی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسکافی . صاحب چهارمقاله گوید: اسکافی دبیری بود از جمله ٔ دبیران آل سامان رحمهم اﷲ. و آن صناعت نیکوآموخته...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن اسحاق بن ابراهیم . او یکی از خوشنویسان و عارفین بفن خط بود و پدرش اسحاق معلم مقتدر خلیفه است ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )اسماعیل بن احمد سمرقندی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن حسن بن عبداﷲ بیهقی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن حسن بن علی غازی بیهقی . شمس الأئمه . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن حسین بیهقی حنفی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن عباد معروف بصاحب . رجوع به صاحب بن عباد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ] (اِخ ) اسماعیل بن محمد. رجوع به اسماعیل ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن فضل بن علی اصفهانی . رجوع به اسماعیل ... شود.