ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیزبن المرزبان بن شاهنشاه بن بنت احمدبن منیع بغوی . اصل او از بغشور شهرکی میان هرات و مروالروذ و مولد او بغداد به سال 213 هَ . ق . و وفات در سنه ٔ 317 هَ . ق . بوده است . وی از علی بن الجعد و خلف بن هشام البزاز و عبیداﷲبن محمدبن عائشه و احمدبن حنبل و علی بن المدینی و جز آنان حدیث شنید و از او یحیی بن محمدبن صاعد و عبدالباقی بن قانع و محمدبن عمر الجعابی و دارقطنی و ابن شاهین و ابن حیویه و بسیاری دیگر روایت کنند و او ثقه و ثبت و مکثر و فهم و عارف است و او را بغوی از آن روی نامند که جد وی احمدبن منیع از مردم بغشور بود لیکن خود او از بغداد است . رجوع به معجم البلدان یاقوت بکلمه ٔ بغشور شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عبدالمجید. رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن علی بن صادق . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن علی نیشابوری . معروف به ابن ابی صادق . رجوع به ابن ابی صادق و رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 1...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن احمدبن فوران فورانی مروزی . مکنی به ابوالقاسم . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن عبداﷲ اندلسی مرسی . مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن حبش نحوی . رجوع به عبدالرحمن ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمد موصلی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن منده . رجوع به بنومنده و رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن یوسف اصفهانی . رجوع به عبدالرحمن ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالصمدبن عمربن محمدبن اسحاق واعظ. رجوع به عبدالصمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) عبدالصمدبن منصوربن حسن بن بابک . رجوع به ابن بابک و رجوع به عبدالصمد... شود.