ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) علی بن المحسن بن علی بن محمدبن ابی الفهم داودبن ابراهیم بن تمیم تنوخی بصری . شاعر و ادیب و مصاحب ابوالعلای معرّی . وی از ابوالحسن علی بن احمدبن کیسان نحوی و اسحاق بن سعدبن حسین سفیان نسوی سماع داشت . و از وی خطیب روایت بسیار دارد و قضاة وقت بجوانی شهادت وی می پذیرفتند. وفات وی بقول عبداﷲبن علی بن الاَّبنوسی بمحرم سال 447 هَ . ق . بود. خطیب گوید: از وی مولد او پرسیدم . گفت : در بصره به نیمه ٔ شعبان سال 370 هَ . ق . متولد شدم . و باز خطیب گوید که او مذهب اعتزال داشت و کتاب القدر تألیف جعفر فریابی نزد وی بود و اصحاب حدیث از مطالبه و اخراج آن کتاب از وی تحاشی داشتند لکن من از وی مطالبه ٔ کتاب کردم و وی بمن داد و نزد وی بخواندم و اصحاب حدیث نیز بشنیدند و خود در باره ٔ احادیث این کتاب ساکت بود و بر چیزی از آن اعتراض نکرد و او را از قضا و دارالضرب ماهی شصت دینار دخل بود و در آخر ماه هیچ نداشت و همه ٔ آن مال به اصحاب حدیث انفاق میکرد. درحدیث ثقه و در شهادت متحفظ و در حدیث محتاط و صدوق بود و قضاء چندین ولایت راند از جمله مدائن و اعمال آن و در زیجان و بردان و کرمانشاهان و او مردی ظریف وخوش طبع و گاهی تندخو بود و از او نوادر بسیار در معجم الادباء یاقوت بنقل از خطیب و غیر او آمده است . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 صص 301 - 309 شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن الوتّار. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 211 و 212 شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن هانی . موسوم به محمد. و بعضی کنیت او را ابوالحسن گفته اند. رجوع به ابن هانی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن یوسف سمرقندی حنفی مدنی حسینی (سید...). وفات 557 هَ . ق . او راست : کتاب الاحقاق .کتاب المنافع. کتاب ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابوالحکم . ظاهراً صاحب برید هندوستان بزمان محمود سبکتکین و بزمان مسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 27...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابوالزناد. تابعی است و احمدبن حنبل از او روایت کند.
ابوالقاسم . [اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابوالعیزار الکوفی . محدث است .
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن ابی بکر. رجوع به احمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن الحسن المیمندی . شمس الکفات وزیر محمودبن سبکتکین . رجوع به احمد... شود:خواجه بوالقاسم عمید سید آن ک...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن حسین بیهقی حنفی . رجوع به احمد... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) احمدبن الظاهر بامراﷲ ابی نصر محمدبن الناصر لدین اﷲ. مکنی به ابی القاسم و ملقب به مستنصرباﷲ. رجوع به مستنص...