ابوالقاسم
نویسه گردانی:
ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) قشیری . بن خُرْشید. عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحةبن محمدبن ابی القاسم فقیه شافعی نیشابوری . ابن خلکان آرد که او علامه در فقه و تفسیر و حدیث و اصول و ادب و شعر و کتابت و علم تصوف است و میان شریعت و حقیقت جمع کرده است و اصل او از ناحیه ٔ استواست آنگاه که وی صغیر بود پدر او درگذشت و او را قریه ای بود به نواحی استوا که خراجی سنگین داشت . ابوالقاسم به نیشابور شد و خواست چیزی از حساب بیاموزد تا متولی استیفا شود و از خراج ده خویش بکاهد و در نیشابور بمجلس شیخ ابی علی حسن بن علی نیشابوری معروف بدقّاق که امام وقت خویش بود درآمد و سخنان او وی را شگفت آمد و در دل وی اثر کرد و از قصد خویش بازگشت و در حلقه ٔ مریدان شیخ جا گرفت و شیخ در او تفرس نجابت فرمود و بنظر همت وی را جذب کرد و او را بتحصیل علم اشارت کرد و اوبامر شیخ بدرس ابی بکر محمدبن ابی بکر طوسی حاضر شد وشروع بفقه کرد تا از تعلیق آن فراغت یافت سپس بمحضراستاد ابی بکربن فورک رفت و تلمذ او گرفت تا در علم اصول متقن شد سپس بحوزه ٔ استاد ابواسحاق اسفراینی تردد کرد و چندروزی درس وی بشنید یکروز استاد بدو گفت آموختن این علم با سماع تنها راست نیاید و باید آنرابکتاب ضبط کرد، قشیری درسهای چند روزه را به استاد تکرار کرد واستاد ابی اسحاق از حافظه ٔ او عجب ماند و محل او بدانست و او را اکرام کرد و گفت ترا درس نباید و مطالعه ٔ مصنفات من ترا بسنده باشد و او دامن همت بر کمر زد و بجمع بین طریقه ٔ ابی اسحاق و طریقه ٔ ابن فورک پرداخت پس در کتب قاضی ابوبکربن الطیب الباقلانی به تتبع و تفحص پرداخت . با اینهمه همواره در مجالس درس ابوعلی دقاق حاضر می آمد و ابوعلی با اینکه کسان و اقرباء بسیار داشت دختر خود بوی تزویج کرد وابوالقاسم پس از وفات ابی علی مسلک مجاهدت و تجرید پیش گرفت و در همان حال به تصانیف خویش پرداخت و پیش از سال 410 هَ . ق . تفسیر کبیر خویش را تصنیف کرد و آن را «التیسیر فی علم التفسیر» نامید و آن از اجود تفاسیراست سپس به تصنیف «الرسالة فی رجال الطریقة» آغاز کرد و این همان رساله ٔ قشیریه ٔ معروف است . سپس با جمعی از همراهان به حج شد و از جمله ٔ هم سفران او ابومحمد جوینی والد امام الحرمین و احمدبن حسین بیهقی و جماعتی از مشاهیر دیگر بودند و در راه به بغداد و حجاز از آنان حدیث شنید و او را در سواری و استعمال سلاح ید بیضا بود و اما در مجلس گفتن و وعظ و تذکیر او امام این فن بود و مجلس املائی منعقد کرد در حدیث به سال 437 هَ . ق . و ابوالحسن علی الباخرزی در کتاب دمیةالقصر در ثنای وی حقوق وی ادا کرده و گوید: اگر صخره آواز تخذیر وی شنود آب شود و اگر ابلیس به مجلس وی حاضر آید از گناهان رفته توبه کند. و خطیب در تاریخ خویش ذکر او آورده و گوید: او به سال 448 هَ . ق . به بغداد آمد و به املاء حدیث پرداخت و ما از وی احادیث نوشتیم و او ثقه و نیکووعظ و ملیح اشاره بود و اصول رابر مذهب اشعری و فروع را بر مذهب شافعی نیکو میدانست و عبدالغافر فارسی در تاریخ خویش ذکر ابوالقاسم آورده است و ابوعبداﷲ محمدبن فضل فراوی قطعه ٔ ذیل را از عبدالکریم روایت کند و این قطعه خود قشیری راست :
سقی اﷲ وقتا کنت اخلو بوجهکم
وثغرالهوی فی روضةالانس ضاحک
اقمت زمانا و العیون قریرة
و اصبحت یوماً والجفون سوافک .
و ابوالفتح محمدبن محمدبن علی واعظ فراوی گوید که ابوالقاسم قشیری قطعه ٔ ذیل را بیشتر اوقات میخواند:
لو کنت ساعة بیننا مابیننا
و شهدت کیف نکرّر التودیعا
ایقنت ان من الدموع محدّثا
و علمت ان من الحدیث دموعا.
و این دو بیت از ذوالقرنین بن حمدان است . مولد قشیری درربیعالاول سال 376 هَ . ق . و وفات وی در صبیحه ٔ یکشنبه پیش از طلوع شانزدهم ربیعالاَّخر سال 465 هَ . ق . به نشابور بود و جسد وی را بمدرسه زیر پای شیخ خویش ابی علی دقاق بخاک سپردند و رحمهمااﷲ تعالی . و نیز قشیری راست : کتاب التخبیر فی علم التذکیر و پسر او ابونصر عبدالرحیم است . رجوع به ابونصر عبدالرحیم و رجوع به ابن خلکان ج 1 صص 324- 326 شود.
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )ابن ابی صادق عبدالرحمن بن علی نیشابوری . رجوع به ابن ابی صادق و رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 297 شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العباس وزیر الاسفراینی . عوفی در ترجمه ٔ ابوعبداﷲ محمدبن صالح ولوالجی آورده است که : در عهد سلطان ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی العلاء کاتب . به عربی شعر هم می گفته است . دیوان او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اخشید. اخشید به سال 334 هَ . ق . درگذشت و دو پسر صغیر برجای ماند به نام ابوالقاسم و ابوالحسن . و ابوال...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اعلم علی بن حسن علوی . رجوع به ابن اعلم و علی و ابوالقاسم علی ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن افلح ، جابربن افلح اشبیلی . رجوع به جابر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن اماجور عبداﷲ. او راست : جوامع احکام الکسوف و القرانات . و رجوع به ابن اماجور ابوالقاسم عبداﷲ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن بابک . رجوع به عبدالصمدبن منصوربن حسن بن بابک و رجوع به ابن بابک ... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن البارزی . رجوع به هبةاﷲبن عبدالرحیم بن ابراهیم حموی شافعی ... و رجوع به ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالرحیم ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن براج قاضی سعدالدین . رجوع به سعدالدین ... شود.