اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالقاسم

نویسه گردانی: ʼBWʼLQASM
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) معمربن حسین اهوازی . صاحب تجارب السلف در آن فصل که ذکر احوال وزراء در ایام دولت بویهی کند گوید: اصل او از اهواز است ، خط نیکو نوشتی و راست سخن بود و در ادب متوسط و ایام وزارت او زود منقضی شد و در روزگار او حادثی قابل روایت واقع نگشت . عبداﷲبن حسین گوید: ابوالقاسم معمر بشیراز آمد و من نائب ابوالقاسم علأبن حسین بودم و ابوالقاسم را سفری اتفاق افتاد، رقعه ای بمن نوشت و از من استری زینی خواست و او را پیش من قدری نبود که اقتضاء مراعات کردی رقعه ٔ او را بی جواب بازگردانیدم . غلام بازآمد و همان رقعه بیاورد و در کنار آن دو بیت نوشته :
و انک لاتدری اذا جاء سائل
و انت بما تعطیه ام هو اسعد
عصی سائل ذوحاجة ان منعته
من الیوم شبهاً أن یکون له غد.
عبداﷲ گفت این دو بیت را بخواندم و غلام را همچنانکه بار اول ، بی جواب بازگردانیدم . بعد از آن روزگار بسیار نگذشت که ابوالقاسم معمر وزیر شد و بعظمتی هرچه تمامتر بشیراز آمد و من در بعض نواحی عامل بودم . مرا بشیراز خواند و من شک نداشتم که مرا از بهر عزل و مصادره میخواند. چون در سرای رفتم و سلام کردم مرا مرحبا گفت و اکرام فرمود و روزی چند پیش او تردد می کردم . روزی بخلوت مرا بخواند و آن رقعه که بمن آن روز نوشته بود بعینها بمن نمود و بیتها برخواند و گفت ای فلان هرگز هیچکس را خوار مدار. و بعد از آن با من احسان کرد و عمل بازداد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جعفربن محمد حکیم رازی . رجوع به جعفر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ )جعفربن محمدبن حمدان موصلی . رجوع به جعفر... شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جعفربن ناصر کبیر. او داماد ماکان بن کاکی بود. و آنگاه که ابوالحسین احمد صاحب الجیش برادر جعفر پس از مرگ نا...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جلال الدین بن ابوالقاسم قوام الدین درگزینی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: او بسمت علو همت و کثرت فصاحت و لط...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ](اِخ ) جنید سیدالاقطاب سعیدبن عبید و برخی نسب او راجنیدبن محمدبن جنید الخراز القواریری النهاوندی البغدادی سلطان ا...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جویبر [ جوی بُر؟ ] صاحب الضحّاک . محدث است . (الکنی للدولابی چ حیدرآباد دکن ج 2 ص 86 س 15).
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جوینی . او راست : کتاب الطهارات . (کشف الظنون ). و ظاهراً ابوالقاسم جوینی رازی آتی الذکر همین ابوالقاسم است ...
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) جوینی رازی ، فقیه . او راست : کتاب الضحایا. (کشف الظنون ).
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) چغانی . رجوع به ابوالقاسم داماد والی چغانیان شود.
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) حاتمک . او پس از امیرک بیهقی به صاحب بریدی خراسان منصوب گشت . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 و 501 ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.