اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوالولید

نویسه گردانی: ʼBWʼLWLYD
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) ابن شحنه ، محمدبن محمدبن محمود حلبی . مؤلف روضةالمناظر فی اخبارالأوائل والأواخر، در تاریخ . رجوع به محمدبن محمدبن محمود حلبی و رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) معن بن زائده . رجوع به معن ... شود.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مولی رواحه . محدث است و از او ابن جریح روایت کند.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مولی عمر و ابن خراش یا خداش . تابعی است و از ابی هریرة روایت کند.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) مولی لقریش . محدث است . او از بلال بن ابی برده و از او سهل بن عطیة روایت کند.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) نحلی ادیب . ابن بسّام ذکر او در ذخیره آورده است و او را حکایتی است با المعتمدبن عباد. قاله الذهبی . (تاج ...
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) نیشابوری . حسان بن محمد قرشی . وی از نسل بنی امیّه و از مشاهیر فقهاء شافعیة بود و در خراسان امام فقه و حدیث ب...
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) وَقشی ، قاضی دانیه ٔ اندلس . ابوالصلت امیّه ٔ مغربی شاگرد اوست و بمائه ٔ پنجم از هجرت بوده است .
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) هشام بن احمدبن هشام بن خالد الکنانی الطلیطلی . رجوع به ابن وقشی ... شود.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) هشام بن عبدالملک . رجوع به هشام ... شود.
ابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) هشام بن عبدالملک الطیالسی . محدث است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.