اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوعثمان

نویسه گردانی: ʼBWʽṮMAN
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) سعیدبن غالب بغدادی . ابن ابی اصیبعه گوید: و طبیبی عارف و عالم و نیکومعالجه بود و در خدمت معتضد خلیفه ٔ عباسی میزیست و معتضد احسان و انعام فراوان در حق وی کردی و پدر او غالب نیز از اطباء مشهور است ونزد موفق خلیفه وهم معتضد مکانتی بسزا داشت و ابوعثمان نزد پدر و دیگر اساتید فن طب آموخت و معتضد خلیفه او را گرامی میداشت ودر سفر و حضر پیوسته با او بود و در یکی از اسفار که وی در رکاب خلیفه بود خبر وفات غالب پدر وی برسید و خلیفه امر داد از وی نهان دارند تا خود این خبر بدو دهد و او را بخواست و این خبر با لطف و ملایمتی به وی انها کرد و رخصت انصراف داد و وی به ماتم پدر بنشست و وزرا و امراء وقت از هر طبقه به تعزیت وی رفتندو خلیفه خواص خدام خویش را مانند مونس خادم و سعید را بفرمود تا از وی منفک نشوند و او را مشغول دارند تا گرانی مرگ پدر بر وی آسان شود و خدام مذکور هفت روز با اخبار و حکایات وی را سرگرم میداشتند و پس از هفته ای خلیفه وی را بخواند و آنچه از مرسوم و اقطاع پدر وی را بود در حق وی مستمر داشت و او بزمان مکتفی و مقتدر نیز در دربار هردو خلیفه همین مقام داشت و در جمادی الاَّخر 307 هَ . ق . در بغداد وفات کرد و هم بدانجا جسد وی بخاک سپردند و او را رساله ای است در مزاج و آنرا بامر معتضد خلیفه کرد و خلیفه آن رساله بپسندید و هزار دینار و خلعتی فاخر وی را صلت داد و نیز او را رساله ای است در خواص و طریقه خوردن افیون .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) ایوب . از روات است و از عبداﷲبن ابی قیس روایت کند.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) بکربن محمد مازنی نحوی . رجوع به مازنی ... و رجوع به محمد... شود.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) بلخی . عطأبن ابی مسلم . رجوع به عطاء... شود.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) جاحظ، عمروبن بحربن محبوب کنانی لیثی بصری . رجوع به جاحظ عمرو... و رجوع به عمرو... شود.
ابوعثمان .[ اَ ع ُ ] (اِخ ) جریربن عثمان . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) جعدبن عثمان . تابعی است . او از انس بن مالک و شعبه از او روایت کند.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) حجاج الصواف . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) حیری رازی . سعد یا سعیدبن اسماعیل . فقیه صوفی بمائه ٔ سیم . اصل او از ری و منشاء و مقام وی به نیشابور در محله ٔ ...
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) خالدبن حارث الهجیمی . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) خالدی .سعد یا سعیدبن هاشم برادر ابوبکر محمد خالدی . رجوع به خالدیان و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 170 شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.