اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابوعثمان

نویسه گردانی: ʼBWʽṮMAN
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) مغربی . یکی از کبار مشایخ صوفیه است مرید شیخ ابوعلی کاتب و شیخ ابوالقاسم گرگانی مرید اوست . شیخ فریدالدین عطار گوید: او از اکابر ارباب طریقت بود و از جمله ٔ اصحاب ریاضت و در مقام ذکر و فکر آیتی بود و در انواع علم خطوه داشت و در تصوف صاحب تصنیف ۞ بود و بسی مشایخ کبار را دیده بود و با نهرجوری و ابوالحسن صایغ صحبت داشته و صدوسی سال عمر یافت . گفت نگاه کردم در چنین عمری ، در من هیچ چیز نمانده بود که همچنان بر جای بود که در وقت جوانی ، مگر امل . نقل است که گفت از غایت حلاوت ذکر نخواستمی که شب به خواب روم حیلتی ساختمی بر سنگ لغزان به مقدار یک قدم درزیر آن وادی که اگر فرود افتادمی پاره پاره شدمی گفت هرکه دعوی سماع کند و او را از آواز مرغان و آواز ددها و از باد او را سماع نبود در دعوی سماع دروغزن است و گفت عاصی به بود از مدّعی ، زیرا که عاصی توبه کند و مدّعی در حال دعوی خویش گرفتار آمده بود و گفت هرکه دست به طعام توانگران دراز کند بشره و شهوت هرگز فلاح نیابد و در این عذر نیست مگر کسی را که مضطر بود و گفت هر که به احوال خلق مشغول شد حال خویش ضایع کرد. سوال کردند از صحبت ، گفت نیکوئی صحبت آن باشدکه فراخ داری بر برادر مسلمان آنچه بر خود میداری ودر آنچه بود طمع نکنی و قبول کنی جفای او، انصاف اوبدهی و از وی انصاف طلب نکنی و مطیع او باشی و او را تابع خود ندانی و هرچه از وی برتو رسد تو آنرا از وی بزرگ و بسیار شماری و هرچه از تو بدو رسد احقر و اندک دانی و گفت هیچکس چیزی نداند تا که ضد آن نداندو از برای این است که درست نگردد مخلص را اخلاص ، مگربعد از آنکه ریا را دانسته باشد و مفارقت از ریا دانسته بود. و گفت مثل مجاهده ٔ مرد در پاک کردن دل چنانست که کسی را فرمایند که این درخت برکن هرچند اندیشه کند که برکند، نتواند گوید که صبرکنیم تا قوت یابیم . آنگاه هرچند دیرتر رها کند درخت قویتر گردد و او ضعیف تر میشود و بکندن دشوارتر. نقل است که به وقت وفات سماع خواست و وصیت کرد که برجنازه ٔ من امام ابوبکر فورک نماز کند این بگفت و وفات کرد. علیه الرحمه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) ایوب . از روات است و از عبداﷲبن ابی قیس روایت کند.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) بکربن محمد مازنی نحوی . رجوع به مازنی ... و رجوع به محمد... شود.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) بلخی . عطأبن ابی مسلم . رجوع به عطاء... شود.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) جاحظ، عمروبن بحربن محبوب کنانی لیثی بصری . رجوع به جاحظ عمرو... و رجوع به عمرو... شود.
ابوعثمان .[ اَ ع ُ ] (اِخ ) جریربن عثمان . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) جعدبن عثمان . تابعی است . او از انس بن مالک و شعبه از او روایت کند.
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) حجاج الصواف . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) حیری رازی . سعد یا سعیدبن اسماعیل . فقیه صوفی بمائه ٔ سیم . اصل او از ری و منشاء و مقام وی به نیشابور در محله ٔ ...
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) خالدبن حارث الهجیمی . از روات حدیث است .
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) خالدی .سعد یا سعیدبن هاشم برادر ابوبکر محمد خالدی . رجوع به خالدیان و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 170 شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۱ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.