ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) ثقفی . شیخ  فریدالدین  عطار گوید: امام  وقت  بودو عزیز روزگار و صحبت  بوحفص  و حمدون  یافته  و در نشابور تصوف  از او آشکارا شد. در علوم  شرعی  کمال  داشت  ودر هر فنی  مقدم  بوده ، دست  از همه  بداشت  و بعلم  اهل  تصوف  مشغول  شد، بیانی  نیکو داشت  و خلقی  عظیم . چنانکه نقل  است  همسایه ای  داشت  کبوترباز و همه  روز او را ازآن  زحمتی  عظیم  بودی  که  کبوترانش  بر بام  سرای  نشستندی  و او سنگ  انداختی ، روزی  شیخ  نشسته  بود و قرآن  همی  خواند و سنگی  در کبوتر انداخت  سنگ  بر پیشانی  شیخ  آمدو بشکست  و خون  بر روی  او فرودوید اصحاب  شاد شدند و گفتند فردا بحاکم  شهر رود و شر او را دفع کند که  بنزدیک  امیر شیخ  مقبول القول  است  و ما از زحمت  او بازرهیم  شیخ  خدمتکاری  را بخواند و گفت  در آن  بوستان  رو و چوبی  بازکن  و بیاور. چون  خادم  چوب  بیاورد گفت  اکنون  ببر و به  کبوترباز ده  و بگو این  کبوتران  را بدین  چوب  برانگیز. و گفت  هر که  با بزرگان  صحبت  دارد نه  از طریق  حرمت  محروم  ماند از فوائد ایشان  و از برکات  ایشان  و از انواری  که  ایشان  را بود هیچ  بر او نتابد و گفت  فروع  صحیح  نخیزد مگر از اصل  صحیح  پس  هرکه  خواهد که  افعال  او صحیح  بود و بر جاده ٔ سنت  بود گو نخست  در دل  اخلاص  درست  کن  که  درستی  اعمال  ظاهر از درستی  اعمال  باطن  خیزد. و گفت : علم ، حیات  دل  است  و نور چشم  از ظلمت جهل  و گفت  روزگاری  درآید که  زندگانی  در او خوش  نباشد هیچ  مؤمن  را، مگر خویشتن  بر فتراک  منافقی  بندد.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  صدقه ، حسن بن  علی ، عمیدالدوله . رجوع  به  ابن  صدقه  جلال الدین  عمیدالدوله ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  ضحاک  حسین  خراسانی . معروف  به  خلیع شاعر. رجوع  به  ابن  ضحاک  ابوعلی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  الحارث بن  رحضةبن  عامر قرشی . صحابی  است . از مسلمین  یوم الفتح . و او بیمامه  کشته  شد.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  عبداﷲبن  یحیی بن  خاقان .مقتدر خلیفه  پس  از عزل  ابن  فرات  علی بن  محمد، به  سال 299 هَ . ق . ابوعلی  را بوزارت  برد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  عطا. پس  از وفات  شمس الدوله  چون  شیخ الرئیس  ابوعلی  حسین بن  عبداﷲبن  سینا را کرت  دیگر بوزارت  پسر شمس الدوله  نام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  فضال . حسن بن  علی . رجوع  به  ابن  فضال  ابوعلی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  ماکولا. وزیر جلال الدوله  بویهی . هبةاﷲبن  علی بن  جعفر. صاحب  حبیب السیر کنیت  ابن  ماکولا را ابوعلی آورده  است  و دی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  مأمون . پدر ابوعلی . مأمون  خوارزمشاه  بود و چون  درگذشت  پسر او موسوم به  ابی علی  بجای  پدر نشست  و برای  استحکام ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  محتاج . احمدبن  ابی بکر محمد. رجوع  به  ابوعلی  محتاج  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن  قطب الدین . او راست : رساله ای  در الفاظ کفر.