ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) رودباری . احمدبن  محمدبن  القاسم  یا محمدبن  احمد.شیخ  فریدالدین  عطار گوید: او از کاملان  اهل  طریقت  بود و از اهل  فتوت  و ظریفترین  پیران  و عالم ترین  ایشان  بعلم  حقیقت ... و اهل  بغداد جمله  حضرت  او را خاضع بودند و جنید قائل  فضل  او بود و در حقائق  زبانی  بلیغ داشت  و صحبت  جنید و نوری  و ابن  جلا یافته  او را کلماتی  بلیغ و اشاراتی  عالی  است . ازو پرسیدند صوفی  کیست  گفت صوفی  آن  است  که  صوف  پوشد برصفا و بچشاند نفس  را طعم جفا و بیندازد دنیا را از پس  قفا و سلوک  کند بطریق  مصطفی  و گفت  صوفی  که  از پنج  روزه  گرسنگی  بنالد او راببازار فرستید و کسب  فرمائید و گفت  تصوف  صفوت  قرب  است  بعد از کدورت  بعد گفت  خوف  و رجا دو بال  مردند مانند مرغ  چون  هردو بایستد مرغ  بایستد و چون  یکی  بنقصان آید دیگر ناقص  شود و چون  هردو نماند مرد در حد شرک  بود و گفت  حقیقت  خوف  آن  است  که  با خدای  از غیر خدا نترسی . پرسیدند از سماع ، گفت  من  راضی ام  بدانکه  از سماع  سربسر خلاصی  یابم . گفتند چه  گوئی  در کسی  که  از سماع ملاهی  چیزی  بشنود گوید مرا حلال  است  که  بدرجه ای  رسیدم که  خلاف  احوال  در من  اثر نکند گفت  آری  رسیده  است  و لیکن  بدوزخ . و گفت  آفت  از سه  بیماری  زاید: اول  بیماری طبیعت  دوم  بیماری  ملازمت  عادت  سوم  بیماری  فساد صحبت .گفت  هرچیز را واعظی  است  و واعظ دل  حیاست . و گفت  تنگترین  زندانها هم نشینی  با نااهل  است . و ابن الجوزی  در صفة الصفوة آورده  است  که  سلمی ، نام  ابوعلی  را احمدبن محمدبن  القاسم  و بوبکر خطیب  اسم  او را محمدبن  احمد گفته اند و اصل  وی  از بغداد است  و به  مصر میزیست  و وی می گفت  استاد من  در حدیث  ابراهیم  حربی  و در فقه  ابوالعباس بن  سریج  و در نحو ثعلب  و در تصوف  جنید است  و اوصحبت  جنید و نوری  و ابن  الجلاء و مسوحی  را دریافت . وفات  وی  به  مصر در322 و بقولی  323 هَ . ق . بود. و صاحب  حبیب السیر سال  وفات  او را 320 هَ . ق . گفته  است .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیر. از شعرای  مخضرمی  و مترسل  بلیغ. میان  او و ابی العینا مکاتبات  و مهاجات  بود. او راست : کتاب  رسائل  و دیوان  شعر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بغدادی . رجوع  به  ابوعلی  قالی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بلعمی . رجوع  به  بلعمی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) تمیم بن  المعزبن  المنصور القائم بن  المهدی . رجوع  به  تمیم  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ](اِخ ) ثقفی . شیخ  فریدالدین  عطار گوید: امام  وقت  بودو عزیز روزگار و صحبت  بوحفص  و حمدون  یافته  و در نشابور تصوف  از او آشکارا ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ثمامةبن  شفی . از روات  حدیث  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) جبائی . محمدبن  عبدالوهاب بن  سلام بن  خالدبن حمران بن  ابان . از مردم  خوزستان  و اصلا فارسی  است . یکی  از شیوخ  متکلمین  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن  علی بن  احمدبن حمدان  اندلسی . امیر زاب  از اعمال  افریقیه . شهر مسیله  را او پی  افکنده  است  و ابوالقاسم  محمدبن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن  فلاح  کتامی . یکی  از سرهنگان  المعز تمیم بن  معدبن  منصور عبیدی  صاحب  افریقیه . و او در جنگ  با حسن بن  احمد قرمط...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی .[ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفربن  سیمون . از روات  حدیث  است .