ابوعلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWʽLY 
    
							
    
								
        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) سیاه . یکی  از شیوخ  تصوف باواخر مائه ٔ چهارم  و اوائل  مائه ٔ پنجم . او از مردم مرو بود و صحبت  ابوالعباس  قصاب  آملی  و احمدبن  نصر وابوعلی  دقاق  دریافته  بود. پیش  از توبه  دهقنت  ورزیدی و امّی  بود و نوشتن  و خواندن  نمیدانست . گویند: روزی مفتی  مرو امام  ابوعلی ، فتوائی  کرد دهقانی  را، دهقان آن  فتوی  بستد و بخانه  می شد در راه  بوعلی  سیاه  وی  رابدید و گفت  کاغذ فتوای  بامام  باز بر و بگوی  در آن  خطائی  فاحش  افتاده  است  مرد فتوی  بأمام  برد و او در فتوی  خویش  بار دیگر نظر بلیغ کرد و خطای  خویش  دریافت  و درست  کرد و از دهقان  پرسید که  شیخ  این  فتوی  بخواندگفت  نه  چه  او عامی  باشد و سوادخوانی  نداند امام  برخاست  و بنزد ابوعلی  شد و بر پای  او افتاد و دستش  ببوسید و گفت  اگر این  بوعلی  نبودی  این  بوعلی  از دوزخ  رهائی  نیافتی . وقتی  مریدی  از او بسفر تجارت  می شد نزد شیخ  شد و وصیتی  درخواست  شیخ  گفت  با کم  از خویش  انبازی  مکن  و با نودولتان  مپیوند و از شکم خوارگان  بپرهیز. وفات  شیخ  در شعبان  سال  424 هَ . ق . به  مرو بود و هم  به  مرو مدفون  است  و گور وی  مزار بود. رجوع  به  نفحات الانس  و تاریخ  یافعی  و نامه ٔ دانشوران  ج  3 ص  137 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  ابی هریره . حسن بن  حسین بن  ابی هریره . فقیه  شافعی . او راست : شرح  مختصر مزنی .وفات  345 هَ . ق . و رجوع  به  ابن  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  استاد هرمز. از دست  صمصام الدوله  شش  تن  از فرزندان  عزالدوله  بختیاربن  معزالدوله  را اسیرکرد و نزد صمصام الدوله  بر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ] (اِخ ) ابن  الیاس . و نام  او محمد است  والی  کرمان . در 345 هَ . ق . از ملوک  دیالمه  گریخته  به  بخارا رفت  ابوصالح  منصور را به ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  بصیر کاتب . او را بیست  ورقه  شعر است . (ابن الندیم ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  بناءحسن بن  احمد حنبلی  بغدادی  فقیه . وفات  به  سال  471 هَ . ق . او راست : کتاب  طبقات الفقهاء. کتاب  در علم  وجوه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ )ابن  جزله . یحیی بن  عیسی . رجوع  به  ابن  جزله ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  جنید. محمدبن  احمد معروف  به  اسکافی  فقیه  شیعی . رجوع  به  ابن  جنید ابوعلی ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  حرب . رجوع  به  صیرفی ، ابوعلی بن  حرب ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  حسین  مروی  یا نیشابوری . شاعری  مدّاح  سلطان  علاءالدین  سکندر. رجوع  به  مجمعالفصحاء و لباب الالباب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن  حمویه ٔ اصفهانی . وزیر. او پس  از وفات  صاحب بن  عباد با ابوالعباس  الضبی  ده  هزار دینار پیشکش  فخرالدوله  کرده  و به...