گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ابومحمد نویسه گردانی: ʼBWMḤMD ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی البغدادی الفرضی . معروف بقاضی البیمارستان . او راست : شرح مقاله ٔ عاشره ٔ اصول اقلیدس ۞ . رجوع بتاریخ الحکماء قفطی ، چ لیپزیک شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه واژه معنی ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نافع الاقرع .مولی بنی غفار. محدث است و از ابی قتاده روایت کند. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نافعبن جبیربن مطعم . محدث است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نجم الدین یمنی . شاعر. رجوع به عمارةبن ابی الحسن علی بن زیدبن احمد حکمی ملقب به نجم الدین ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نجیح . محدث است . ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نظامی .الیاس بن یوسف بن زکی مؤید. رجوع به نظامی ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نوح بن نصربن احمد.چهارمین از پادشاهان سامانی . رجوع به نوح ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )نوح بن نصربن اسماعیل سامانی . رجوع به نوح ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نوح بن نصر سامانی . متوفی 343 هَ . ق . رجوع به نوح ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ولی الدوله . رجوع به ابن خیران ولی الدوله ... و رجوع به احمدبن علی ... شود. ابومحمد ابومحمد. [ اَ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) وهب بن اسماعیل الأسدی . محدث است و محمدبن المثنی ابوموسی از او روایت کند و ثقه است . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶۲ ۶۳ ۶۴ ۶۵ ۶۶ صفحه ۶۷ از ۷۱ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ۷۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود