اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابومحمد

نویسه گردانی: ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم بن هلال . رجوع به احمد... شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسین بن مهران . پیشکار و نائب ابواحمد محمدبن محمودبن سبکتکین بود بجوزجانان در زمان محمود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حصین بن المنذر. و بعضی کنیت او را ابوساسان گفته اند. محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حضرمی . او از ابوایوب و از او ابوالورد روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حکم بن ظهیر. محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حکم بن عیینه مولی لکنده . و برخی کنیت او را ابوعبداﷲ گفته اند. محدث است .
ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حنظلةبن قنان . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب ...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خالدبن عبداﷲ الخراسانی . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خزرجی . رجوع به عبداﷲبن محمد مالکی شود.
ابومحمد. [ اَ م ُح َم ْ م َ ] (اِخ ) خشاب نحوی . رجوع به خشاب ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.