ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بخاری . در ترجمه ٔ نزهةالارواح شهرزوری آمده است : ابومحمد از جمله ٔ شاگردان ابوسلیمان سجزی است . حکیمی متبحر در علوم اوائل و اواخر و فیلسوفی در شعب فلسفه ماهر و در بسیاری قوه ٔ حافظه مشهور و در جودت هوش و فهم معروف و صاحب تصانیف مفیده واشعار جیده است . این شعر از اوست در مذمت کسی که ازدین اسلام خارج گشته و بطریقه ٔ دیگر مائل شده است :
تنقّل عن دین آبائه
و دینهم مذهب الشافعی
فاضحی بلانائل فی المعاش
و عندالمعاد بلاشافع.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۰ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جزری . محدث است و شعیب از او روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعبری . ملقب بتاج الدین . او راست : نظم الفرائض .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن احمدبن حسین بن احمد قاری بغدادی . رجوع به جعفر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن احمدبن حسین بن احمدبن جعفر سراج قاری . معروف به ابن سراج بغدادی . شاعر و ادیب . رجوع به جعفر.....
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن احمدبن علی قمی . محدث شیعی . رجوع به جعفر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن الحسین بن محمدبن موسی بن عبداﷲبن الحسن بن علی علیهم السلام . شریف مکه . صاحب حبیب السیر...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )جعفربن محمدبن نصیر الخلدی . رجوع به جعفر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن ورقاء الشیبانی . رجوع به جعفر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن هارون بن ابراهیم دینوری . رجوع به جعفر... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جلال . رجوع به جلال ابومحمد... شود.