ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) بسطامی . یکی از شیوخ تصوف معاصر ابراهیم بن شبان از مردم بسطام و ابوالفرج بن الجوزی در ترجمه ٔ او که بصفةالصفوه منعقد کرده قطعه ٔ ذیل را در ضمن حکایتی از او آورده است :
اذا ما عدت النفس
عن الحق زجرناها
و ان مالت الی الدّنیا
عن الاخری منعناها
تخادعنا و نخادعها
و بالصبر غلبناها
لها خوف من الفقر
و فی الفقر انخناها.
رجوع به صفةالصفوة چ حیدرآباد ج 4 ص 95 شود.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن سمیع. محدث است و شعبه از وی روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالرحمن بن ابی ذؤیب مفسر. معروف به سدی . اصفهانی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن علی بن اسماعیل بن بنان الخطبی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن حجاده . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن عبدوس الدهان النیشابوری . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن مسلم العبدی . محدث است .
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن موهوب بن احمدبن جوالیقی . رجوع به اسماعیل ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) اسودبن سالم . عابد. رجوع به اسود... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اسود غندجانی . رجوع به حسن بن احمد معروف به اسود غندجانی ... شود.
ابومحمد. [ اَم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اشعث بن قیس الکندی صحابی است .