ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن الحسین بن محمدبن موسی بن عبداﷲبن الحسن بن علی علیهم السلام . شریف مکه . صاحب حبیب السیر گوید: در آن اوان که العزیز باﷲ اسماعیلی درمصر بر مسند عزّت تمکن داشت شخصی را که موسوم بود به بکجور والی مکه گردانید و ابومحمد جعفربن محمدبن الحسین بن محمدبن موسی بن عبداﷲبن الحسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهم السلام خروج کرد و بکجور را بقتل آورد و مدت بیست و دو سال در آن بلده ٔ فاخره باقبال گذرانید و بعد از فوتش ولد او عیسی حاکم گردید.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عیسی بن محمدبن عیسی بن محمدبن احمدبن یوسف بن القاسم بن عیسی بن محمدبن قاسم بن محمدبن حسن بن زیدبن عل...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عیسی بن موسی القرشی . محدث است و ولیدبن مسلم از او روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غانم بن ولید مالقی . رجوع به غانم .... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غانم بغدادی . رجوع به غانم شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غسانی مملوک . شاعری مُقِل ّ است . (ابن الندیم ).
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) غنویه السدوسی . رجوع به عبداﷲبن فضل بن سفیان بن منجوف السدوسی شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) الفارسی . رجوع به حبیب ابومحمد... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) فتح بن محمدبن وشاح الازدی الموصلی . رجوع به فتح ... شود.
ابومحمد. [ اَم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) فرّاء خراسانی بغوی . رجوع به حسین بن مسعودبن محمد، فقیه و مفسر و محدث شافعی شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) فرضی بغدادی . رجوع به حسن بن علی بن برکةبن عبیده شود.