 
        
            ابومحمد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼBWMḤMD
    
							
    
								
        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) شیرازی . مردی  دوستدارحکمت  از مردم  شیراز معاصر شیخ الرئیس  ابوعلی  سینا. وی  در همسایگی  خویش  بوعلی  را خانه ای  خرید و شیخ  را بدانجا فرود آورد و در آن  خانه  شیخ  کتابهای  بسیار نوشت ؛ چون  اول  قانون  و مختصر مجسطی  و رسائل  کثیره ٔ دیگر و هم  کتاب  المبداء و المعاد و کتاب  الارصاد الکلیة رابدانجا تألیف  و بنام  میزبان  خویش  ابومحمد کرد. رجوع  به  تاریخ الحکماء قفطی  چ  لیپزیک  ص  417 و 418 شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی حدرد. صحابی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی الحسن بن  ابی رافع منجم . او را رساله ای  است  در هندسه . و پدر او ابن  ابی رافع نیز منجم بود و کتا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی الوحش  برّی ... رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی الولیدبن  احمدبن  رشد. رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی الهیثم . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی زید عبدالرحمن  قیروانی . رجوع  به  ابن  ابی زید ابومحمد... و رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  ابی زید مالکی . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  احمد. مکنی  به  ابومحمد و ملقب به  شبویه  الرباطی  المروزی . رجوع  به  عبداﷲ... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  احمد اصفهانی . معروف  به  ابن  لبنان . رجوع  به  ابن  لبنان  و رجوع  به  عبداﷲبن  احمد... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن  احمدبن  احمدبن  احمد بغدادی  معروف  به  ابن  خشاب  نحوی . رجوع  به  عبداﷲ... و رجوع  به  ابن  خشاب ... ...