ابومحمد
نویسه گردانی:
ʼBWMḤMD
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل میکالی . کاتب و ادیبی بلیغ. او صدهزار شعر از قدما و متأخرین از برداشت و گاهی بطرز ادبا شعر می سرود و از اوست :
یوم دجن قدتناهی طیبه
و حقیق ان یحیا بالمطر
هل یجوز الصحو فی اثنائه
ان ّ هذاالرأی من احدی الکبر.
(از تعلیقات ادیب پیشاوری بر تاریخ بیهقی ). و بیهقی گوید: و دیگری در باب جوانان نیکو گفته است :
ان الامور اذا الاحداث دبرها
دون الشیوخ تری فی بعضها خللا.
و از بوعلی اسحاق شنودم گفت بومحمد میکالی گفتی چه جای بعض است که فی کلّها خللا.
واژه های همانند
۷۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن ابراهیم بن الحسین لیثی مصری . رجوع به ابن زولاق و رجوع به حسن بن ابراهیم ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن ابی الحسن دیلمی واعظ. رجوع به حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن ابی عقیل . رجوع به حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن ابی الهیجاء عبداﷲبن حمدان . صاحب موصل . ملقب به ناصرالدوله . رجوع به ناصرالدوله حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد. معروف به اسود غندجانی . رجوع به حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد اصطخری . رجوع به حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد حدّاد بصری شافعی . رجوع به حسن ... شود.
ابومحمد. [ اَم ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمد السّابة. ۞ او راست : کتاب اسماء الاماکن و آنرا به سال 428 هَ . ق . تألیف کرده است . (کشف ال...
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن یعقوب همدانی . معروف به ابن ذی الدمینه . رجوع به حسن ... و رجوع به ابن حائک ... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حسن بن اسحاق یمنی معروف به ابن ابی عباد. رجوع به حسن ... شود.