ابومنصور
نویسه گردانی:
ʼBWMNṢWR
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) بغدادی .عبدالقاهربن طاهربن محمد تمیمی . از مشاهیر ادباء و فقهای شافعیه است . او را در حساب و فرائض ید طولی بوده است . مولد و منشاء او بغداد است سپس به نشابور شدو تا گاه وفات بدانجا بزیست وی فقه از ابواسحاق اسفراینی فراگرفت و پس از مرگ استاد خویش بجای او در مسجد عقیل بتدریس و املاء پرداخت و وی صاحب ثروت و مالی بسیار بود و طلاب علوم را از مال خویش احسان میکرد ودر سال 429 هَ . ق . به اسفراین درگذشت . او راست : کتاب التکملة در حساب . و تفسیر قرآن کریم و تأویل متشابه الاخبار و کتاب فضائح المعتزلة و کتاب الکلام فی الوعید الفاخر فی الاوائل و الأواخر و کتاب ابطال القول بالتولید و کتاب فضائح الکرامیه و کتاب معیارالنظر و کتاب تفضیل الفقیر الصابر علی الغنی الشاکر و کتاب الایمان و اصوله و کتاب الملل و النحل و کتاب التحصیل دراصول فقه و کتاب الفرق بین الفرق و کتاب بلوغ المدی فی اصول الهدی و کتاب نفی خلق القرآن و کتاب الصفات .و او را شعر نیز بوده است و از جمله ٔ اشعار اوست :
شبابی و شیبی دلیلا رحیلی
فسمعاً لذاک و ذومن دلیلی (؟)
و قد مات من کان لی من عدیل
و حسبی دلیلاً رحیل العدیلی .
ابن خلکان گوید: ابومنصور عبدالقاهربن طاهربن محمد بغدادی فقیه اصولی شافعی ادیب . او در فنون عدیده خاصه در علم حساب ماهر بود و در آن فن او را توالیف نافعه است و از جمله کتاب التکملة و نیز عارف بفرائض و نحو بود و او را اشعاری است و حافظبن عبدالفاخربن اسماعیل الفارسی در سیاق تاریخ نیشابور ذکر او آورده است . او با پدر خویش به نیشابور شد و صاحب مال و ثروتی بود همه ٔ آن مال بر اهل علم و حدیث انفاق کرد و از علم خویش مالی نیندوخت و در علوم مختلفه تصنیفات کرد و بر اقران خویش در فنون پیشی گرفت و در هفده فن درس گفت و معلم او در فقه استاد ابواسحاق اسفراینی بود و ناصر مروزی و زین الاسلام قشیری و جز آنان از ائمه ٔ وقت نزد او تلمذ کرده اند و به سال 429 هَ . ق . بمدینه ٔ اسفراین درگذشت و بجنب قبر شیخ خود استاد ابواسحاق مدفون گشت .
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی . عالم شیعی صاحب کتاب احتجاج از اساتید ابن شهرآشوب . رجوع به احمد... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن مأمون بن احمدبن محمد از آل فریغون . رجوع به احمد... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ارسلان خان اصم ّ. رجوع به ابومنصور اصم ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ازهری . محمدبن احمدبن طلحة ازهر (282 - 370 هَ . ق .).از مردم هرات و از بزرگان اهل لغت است . او به بصره و بغداد سف...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسپیجابی .در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : عبداﷲبن عزیز از حبس ناصرالدین [ سبکتکین ] خلاص یافته بود و به أعالی ماورا...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسدی شاعر. رجوع به اسدی شود.
ابومنصور. [ اَ م َ] (اِخ ) اسعد وزیر (خواجه امیرعمید سیّد...) کدخدای امیر ابوالمظفر چغانی والی چغانیان و ممدوح فرخی :خواجه ٔ سید اسعد آنکه ازوست...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبدالحمید، ظافر. دوازدهمین از خلفای فاطمی (544-549 هَ . ق .). رجوع به ظافر...شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اصفهانی . حسین بن طاهربن زید. از شاگردان ابوعلی بن سینا. او در ریاضی و موسیقی استاد بود و شرحی بر رساله ٔ حی بن یقظ...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) اصم . ارسلان خان برادر و وارث طغان خان از آل افراسیاب . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 395 شود.