اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابومنصور

نویسه گردانی: ʼBWMNṢWR
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) قایماز. مجاهدالدین بن عبداﷲ زینی . او در ابتدا خادم صاحب اربل زین الدین بود سپس او را آزاد کرد و فرزندان وی برتبه ٔ اتابکی رسیدند. پسر زین الدین ، مظفرالدین امور اربل را بدو محول کرد و او در آن شهر به اجرای عدل و دادکوشید و در آنجا مدرسه و خانقاهی بنا کرد و اوقافی بسیار بر آن دو تخصیص داد و سپس بموصل منتقل شد و ازجانب اتابک سیف الدین امور قلعه ٔ موصل بدو مفوض گردید و در اینجا نیز مدرسه ای بزرگ بساخت و مکتبی خاص برای ایتام بنا کرد و بر دجله پل دوّمی کرد. وفات او در صفر 595 هَ . ق . است . ادبا و شعرا او را مدحها گفته و بنام او کتاب نوشته اند. ابن اثیر کاتب او بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ )نصربن هارون نصرانی شیرازی . او مردی کافی بود و امور تصرف و دقایق آن نیکو می دانست . و عضدالدوله نماند و پسرش شرف ...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) نضربن راش . رجوع به ابونصر بن منصوربن راش شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) واسطی . محدث است و ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم کوفی از او روایت کند.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) وزیر بویهی . از بنی فسانجس . رجوع به تجارب السلف ص 252 شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) وشمگیر ظهیرالدولةبن زیار در طبرستان جرجان (323 - 356 هَ . ق .). رجوع به وشمگیر... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) وهسودان ، وهسوذ، یا وهسوذان بن محمد مملان بن ابی الهیجا کنگری از پادشاهان آذربایجان و ممدوح قطران . وی از نژاد عرب ...
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) هبةاﷲبن حامدبن احمد عمیدالرؤساء. رجوع به هبةاﷲ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) هروی . رجوع به ابومنصور موفق شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) یحیی بن علی منجم معتزلی . رجوع به یحیی ... شود.
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) یوسف بن عمر. رجوع به یوسف ... شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.